English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Other Matches
commands فرمایش
commanded فرمایش
command فرمایش
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
may i take it please اجازه می فرمایید
Your attention please. توجه فرمایید !توجه فرمایید !
You are not being fair . کم لطفی می فرمایید
May I take my leave ? May I be excused ? مرخص می فرمایید ؟
To fetch and varry for someone . دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
protests اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
protested اعتراض اعتراض کردن
protest اعتراض اعتراض کردن
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
embassage مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
power of reservation حق اعتراض
impugnment اعتراض
impugnation اعتراض
condemnation اعتراض
condemnations اعتراض
challenge اعتراض
challenged اعتراض
challenges اعتراض
objections اعتراض
objection اعتراض
impeachment اعتراض
remonstrance اعتراض
protested اعتراض
protests اعتراض
protest اعتراض
protestations اعتراض
animadversion اعتراض
exception اعتراض
protesting اعتراض
contestation اعتراض
exceptions اعتراض
protestation اعتراض
objectors اعتراض کننده
objector اعتراض کننده
remonstrance تعرض اعتراض
protests اعتراض رسمی
exceptionable اعتراض پذیر
unquestioning غیرقابل اعتراض
implicit بلا اعتراض
objectionable قابل اعتراض
protested اعتراض رسمی
impugnable قابل اعتراض
protested اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
protesting اعتراض کردن
protesting اعتراض رسمی
unobjectionable اعتراض ناپذیر
to enter a protest اعتراض کردن
protest اعتراض کردن
protests اعتراض کردن
to e. a protest اعتراض کردن
to a on or upon اعتراض کردن بر
contests اعتراض داشتن بر
contests اعتراض کردن
bill of exception اعتراض نامه
defiance مقاومت اعتراض
challengeable قابل اعتراض
demurrer اعتراض کننده
exept اعتراض کردن
impugn اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
condemnable قابل اعتراض
contestable قابل اعتراض
disputable اعتراض پذیر
demurrant اعتراض کننده
demurrable اعتراض پذیر
contesting اعتراض کردن
contesting اعتراض داشتن بر
take exception to اعتراض کردن به
impugns اعتراض کردن
kicker اعتراض کننده
protest for non acceptance اعتراض نکول
obtest اعتراض کردن
appose اعتراض کردن
fuss اعتراض کردن
fussed اعتراض کردن
fusses اعتراض کردن
fussing اعتراض کردن
contest اعتراض داشتن بر
contest اعتراض کردن
contested اعتراض داشتن بر
contested اعتراض کردن
controvertible قابل اعتراض
objects اعتراض کردن
indirect objects اعتراض کردن
indirect objects اعتراض داشتن
squawk اعتراض کردن
squawked اعتراض کردن
squawks اعتراض کردن
objects اعتراض داشتن
objected اعتراض داشتن
protest اعتراض رسمی
objected اعتراض کردن
object اعتراض کردن
objecting اعتراض داشتن
object اعتراض داشتن
objecting اعتراض کردن
unlikely قابل اعتراض
direct objects اعتراض داشتن
except اعتراض کردن
fulminates اعتراض کردن
direct objects اعتراض کردن
fulminated اعتراض کردن
unquestionable غیرقابل اعتراض
fulminate اعتراض کردن
implicit obedience فرمانبرداری بدون اعتراض
objecting کالا اعتراض کردن
impugn مورد اعتراض قراردادن
impugned مورد اعتراض قراردادن
impugns مورد اعتراض قراردادن
objectionably بطور قابل اعتراض
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
demurrer اعتراض بصلاحیت دادگاه
impugning مورد اعتراض قراردادن
disputability قابل اعتراض بودن
to protest against something به چیزی اعتراض کردن
objects کالا اعتراض کردن
retour sans protet اعاده بدون اعتراض
condemnations محکوم کردن اعتراض
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
confrontational رفتار همراهبا اعتراض
direct objects کالا اعتراض کردن
condemnation محکوم کردن اعتراض
indirect objects کالا اعتراض کردن
object کالا اعتراض کردن
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
to cry shame upon اعتراض سخت بر...کردن
to take exception to anything به چیزی اعتراض کردن
objected کالا اعتراض کردن
loud-mouthed اهل جیغ و داد و اعتراض
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protested اعتراض به رای داور کشتی
protests اعتراض به رای داور کشتی
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to venture on an objection باجرات اعتراض به کسی کردن
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest اعتراض به رای داور کشتی
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
protesting اعتراض به رای داور کشتی
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
I take exception to the tone of your remarks. من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations! من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
eminence مقام
offices مقام
settings مقام
setting مقام
stage مقام
pews مقام
eminency مقام
stature مقام
equipotential هم مقام
pew مقام
status مقام
connexions مقام
connection مقام
office مقام
stages مقام
standing مقام
pank مقام
paripassu هم مقام
position مقام
rete مقام
function مقام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com