Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (13 milliseconds)
English
Persian
logical
ای خالی با صفر پر می شوند
Search result with all words
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
form
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
output
ثباتی که داده خروجی را ذخیره میکند تا گیرنده آماده شوند یا کانال خالی شود
outputs
ثباتی که داده خروجی را ذخیره میکند تا گیرنده آماده شوند یا کانال خالی شود
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
Other Matches
optical
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
sequential
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
overlay
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficked
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffic
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
trafficking
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffics
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
activity
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
routines
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routinely
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
batch processing
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
stacks
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacked
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
vacancies
محل خالی جای خالی
vacancy
محل خالی جای خالی
detect
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
detecting
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
detects
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
saturated colour
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
VDU
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
vdt
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDUs
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
rows
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rowed
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
row
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
tenantless
خالی
inane
خالی
blank
خالی
barren
خالی
bare
خالی
windy
خالی
devoid
خالی از
devoid
خالی
vacant
خالی
unoccupied
خالی
sunken
خالی
indigent
خالی
forspent
خالی
blank cell
سل خالی
hollow dam
سد تو خالی
toom
: خالی
destitute
خالی
vacuous
خالی
arid
خالی
underweight
سر خالی
light-weight
سر خالی
empties
خالی
empty
خالی
emptiest
خالی
void
خالی
vacuous
خالی
emptied
خالی
stilted
<adj.>
تو خالی
phantom
<adj.>
تو خالی
frothy
<adj.>
تو خالی
emptier
خالی
discharges
خالی کردن
cenotaph
مقبره خالی
gaps
محل خالی
gap
محل خالی
depleting
خالی کردن
depletes
خالی کردن
depleted
خالی کردن
discharge
خالی کردن
soft carriage return
خط فاصله خالی
clear-out
خالی کردن
merest
محض خالی
cenotaphs
مقبره خالی
venting
خالی کردن
let out
خالی کردن
vented
خالی کردن
off risks
خالی از خطر
vent
خالی کردن
unloads
خالی کردن
deserted
<adj.>
خالی از سکنه
unload
خالی کردن
mere
محض خالی
to cleanovt
خالی کردن
to give vent to one's wrath
دق دل را خالی کردن
to load off
خالی کردن
vacate
خالی کردن
evacuating
خالی کردن
evacuates
خالی کردن
evacuated
خالی کردن
evacuate
خالی کردن
void volume
حجم خالی
cop-out
شانه خالی
cop-outs
شانه خالی
to clear out
خالی کردن
clear out
خالی کردن
vacated
خالی کردن
vacates
خالی کردن
to play a gun on
خالی کردن
to work off
خالی کردن
deplete
خالی کردن
ungraceful
خالی ازلطف
vacant possession
ملک خالی
vacant space
جای خالی
vacant space
محل خالی
vacantness
محل خالی
vacuity
فضای خالی
vacating
خالی کردن
let off
خالی کردن
disengaged
فارغ خالی
leers
خالی تهی
cofferdam
فضاهای خالی
emptiness
خالی بودن
isthmuses
تنگه خالی
isthmus
تنگه خالی
unloaded
خالی کردن
disembogue
خالی شدن
dappled
خال خالی
cavities
فضای خالی
empty string
رشته خالی
blank space
جای خالی
blank file
جای خالی در صف
leer
خالی تهی
leered
خالی تهی
leering
خالی تهی
indiscriminate
خالی ازتبعیض
assoil
خالی کردن
azoic
خالی ازحیات
bare board
برد خالی
barebone
استخوان خالی
battery discharger
باتری خالی کن
discharger for battery
باتری خالی کن
emptily
بطور خالی
empty running
کارکرد خالی
bread alone
نان خالی
drained
خالی کردن اب
drain
خالی کردن اب
prosaic
خالی از لطف
vents
خالی کردن
knock out
خالی کردن
ignoring
حرف خالی
ignores
حرف خالی
ignored
حرف خالی
ignore
حرف خالی
arid
خالی بیمزه
cavity
فضای خالی
fair minded
خالی از اغراض
bad break
فضای خالی
free form defects
خالی از خطا
free from backlash
خالی از لقی
free from slip
خالی از لغزش
free space
فضای خالی
gameless
خالی ازشکار
give way
جا خالی کردن
drains
خالی کردن اب
draining
خالی کردن اب
lacuna
فضای خالی
to offload
خالی کردن
purges
خالی کردن
purged
خالی کردن
purge
خالی کردن
spaces
فضای خالی
string
رشته خالی
turn out
<idiom>
خالی کردن
vacancy
جای خالی
space
جای خالی
desolate
<adj.>
خالی از سکنه
empty
خالی از سکنه
voids
فضاهای خالی
lonely
خالی از سکنه
space
فضای خالی
blank
جای خالی
gap
جای خالی
parry
جا خالی دادن
void
فضای خالی
dodge
جا خالی دادن
crude
<adj.>
خالی از ظرافت
bleak
<adj.>
خالی از سکنه
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
خالی از سکنه
barren
<adj.>
خالی از سکنه
light-handed
<adj.>
دست خالی
empty-handed
<adj.>
دست خالی
duck
جا خالی دادن
unmistakable
خالی از اشتباه
vacancies
خالی بودن
vacancy
خالی بودن
unpeople
خالی از سکنه کردن
discharge
خالی کردن باتری
vent
خالی کردن خشم
discharge
خالی کردن گلوله
unload
خالی کردن اندوه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com