Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
Other Matches
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
sail
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
move
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
to move on
واداربه حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
lug
سنگین حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
infile
به ستون دو حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
skeet
باسرعت حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
pule
باصدا حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
to tailgate the motorist in front
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
ripples
بطور موجی حرکت کردن
leapfrog
باجست وخیز حرکت کردن
skulking
گروه دزدکی حرکت کردن
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
skulks
گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver
حرکت جنگی مانور کردن
leapfrogs
باجست وخیز حرکت کردن
choking
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
sway away
رد کردن ضربه با حرکت بدن
leapfrogging
باجست وخیز حرکت کردن
skulked
گروه دزدکی حرکت کردن
skulk
گروه دزدکی حرکت کردن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
leapfrogged
باجست وخیز حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
starboard
بطرف راست حرکت کردن
zooms
با صدای وزوز حرکت کردن
belts
باشدت حرکت یا عمل کردن
belted
باشدت حرکت یا عمل کردن
belt
باشدت حرکت یا عمل کردن
hulks
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
skips
رقص کنان حرکت کردن
skipped
رقص کنان حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
proceed
رهسپار شدن حرکت کردن
zoom
با صدای وزوز حرکت کردن
freewheels
با ازادی حرکت وجنبش کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
whish
باصدای هیس حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
ripple
بطور موجی حرکت کردن
rippled
بطور موجی حرکت کردن
rippling
بطور موجی حرکت کردن
proceeded
رهسپار شدن حرکت کردن
freewheel
با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled
با ازادی حرکت وجنبش کردن
zoomed
با صدای وزوز حرکت کردن
galvanize
تحریک کردن به حرکت واداشتن
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
shuffle
این سو وان سو حرکت کردن
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
wriggling
حرکت کرم وار کردن
paddling
با باله شنا حرکت کردن
move
حرکت کردن تکان خوردن
depart
روانه شدن حرکت کردن
departing
روانه شدن حرکت کردن
cannonball
سریع السیر حرکت کردن
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
shuffling
این سو وان سو حرکت کردن
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
shuffles
این سو وان سو حرکت کردن
lob
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbing
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobs
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
hulk
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
to fall down the river
باجریان رودخانه حرکت کردن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
moved
حرکت کردن تکان خوردن
paddles
با باله شنا حرکت کردن
shuffled
این سو وان سو حرکت کردن
To move backwards and forwards.
عقب وجلو حرکت کردن
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
slug
مثل حلزون حرکت کردن
slugged
مثل حلزون حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com