English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
heritable بارث رسیدنی قابل توارث
Other Matches
inheritable قابل توارث
heritable قابل توارث
heritably بطور قابل توارث
inheritably بطور قابل توارث
germ plasm قسمت قابل توارث نطفه
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
hereditable قابل توارث وارثت پذیر
life peer لرد یا اشرافی غیر قابل توارث
life peers لرد یا اشرافی غیر قابل توارث
upcoming رسیدنی
descendible به ارث رسیدنی
legates بارث گذاشتن
matrolinous بارث برنده
to hand down بارث گذاشتن
legate بارث گذاشتن
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heredity رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
devisor کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
dowagers بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
descents توارث
descent توارث
succession توارث
inheritances توارث
inheritance توارث
successions توارث
hologyny توارث مادری
hereditably بطورقابل توارث
inheritability قابلیت توارث
nulliplex inheritance توارث نهفته
polygenic inheritance توارث چند ژنی
heredity تمایل برگشت باصل توارث
salique law محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
salic law محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
genetics واختلاف موجودات و مکانیسم انان در اثر توارث بحث میکند نسل شناسی
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
adducible قابل اضهار قابل ارائه
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
observable قابل مشاهده قابل گفتن
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble قابل حل
qualified قابل
soluble قابل حل
solvable قابل حل
able قابل
acceptor قابل
apt قابل
incapable نا قابل
abler قابل
thorough paced قابل
ablest قابل
capable قابل
sensible قابل حس
good قابل
renderable قابل ارائه
admittable قابل تصدیق
adducible قابل استدلال
soundable قابل ایجادصوت
admittable قابل قبول
rentable قابل اجاره
verifiable قابل بازبینی
verifiable قابل رسیدگی
negligible قابل اغماض
negligible قابل فراموشی
shippable قابل ارسال
registered قابل اهمیت
soiothfast قابل اعتماد
soluble oil روغن قابل حل
representable قابل عرضه
aceptive قابل قبول
replaceable قابل تعویض
repeatable قابل تکرار
reparable قابل جبران
repairable قابل جبران
accomplishable قابل اجرا
detachable قابل تجزیه
alterable قابل تغییر
ameliorable قابل اصلاح
statutable قابل تقنین
variant قابل تغییر
reasonable قابل قبول
suable قابل پیگرد
submergible قابل فروکردن در اب
removable قابل عزل
amendable قابل اصلاح
amerceable قابل جریمه
spareable قابل امساک
combustible قابل احتراق
affimable قابل تصدیق
advisable قابل توصیه
analogous قابل قیاس
removable قابل انتقال
acquirable قابل حصول
alienable قابل انتقال
analogous قابل مقایسه
detachable قابل تفکیک
combustible قابل اشتعال
removable قابل رفع
acclimatable قابل اعتیاد
respirable قابل تنفس
revealable قابل مکاشفه
abatable قابل تخفیف
pliable قابل انعطاف
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
revocable قابل رجوع
revokable قابل فسخ
sailable قابل کشتیرانی
sailable قابل هوابری
abrogable قابل الغاء
abrogable قابل نسخ
adjustable قابل تطبیق
reputable قابل اطمینان
reputable قابل شهرت
resistible قابل مقاومت
explosive قابل انفجار
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
restorable قابل اعاده
returnable قابل برگشت
practicals قابل استفاده
practical <adj.> قابل استفاده
profitable قابل استفاده
allowable قابل استفاده
allowable قابل قبول
absolvable قابل عفو
adjustable قابل تنظیم
absorbable قابل جذب
seaworthy قابل دریانوردی
audible قابل شنوایی
audible قابل شنیدن
reproachable قابل توبیخ
viable قابل دوام
perceptible قابل درک
seeable قابل دید
sellable قابل فروش
attributable قابل اسناد
practicable قابل اجرا
sustainable قابل تحمل
admirable <adj.> قابل تحسین
acclamable قابل تحسین
searchable قابل جستجو
arable قابل کشتکاری
identifiable قابل شناسایی
reproducible قابل تکثیر
salvageable قابل نجات
acceptance limit حد قابل قبول
satiable قابل اشباع
scrutable قابل کشف
predictably قابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
scrutable قابل درک
navigable قابل کشتیرانی
admirable <adj.> قابل پسند
negotiable قابل انتقال
newsworthy قابل انتشار
warrantable قابل گواهی
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
passable قابل قبول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com