English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
read strobe بارقه خواندن
Other Matches
spunkie بارقه
strobe بارقه
scintillating بارقه دار
scintillant بارقه دار
twinkles بارقه تلاء لو
twinkle بارقه تلاء لو
twinkled بارقه تلاء لو
sparks بارقه جرقه زدن
sparked بارقه جرقه زدن
spark بارقه جرقه زدن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head هد خواندن راس خواندن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
recitation از بر خواندن
reads خواندن
misreading بد خواندن
intoned خواندن
reading age سن خواندن
lip-read لب خواندن
rhapsodiz خواندن
recitations از بر خواندن
intones خواندن
lip-reads لب خواندن
misreads بد خواندن
read خواندن
lip read لب خواندن
misread بد خواندن
readings خواندن
reading خواندن
intone خواندن
intoning خواندن
to take lessons یا خواندن
to glance بشتاب خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
beatifies مبارک خواندن
brag رجز خواندن
beatify مبارک خواندن
perused بدقت خواندن
to song a song سرود خواندن
beatifying مبارک خواندن
misread غلط خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
to go to school درس خواندن
to read out بلند خواندن
beatified مبارک خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
cited به دادگاه خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
raw head نوک خواندن
numerate خواندن یاشمردن
citing به دادگاه خواندن
peruse بدقت خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
perusing بدقت خواندن
cites به دادگاه خواندن
bragged رجز خواندن
bragging رجز خواندن
brags رجز خواندن
peruses بدقت خواندن
cite به دادگاه خواندن
misreading غلط خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
read head نوک خواندن
read pulse تپش خواندن
lulls لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
lull لالایی خواندن
read/write خواندن- نوشتن
readability قابلیت خواندن
spells پی بردن به خواندن
r/w خواندن- نوشتن
quirister باجمع خواندن
destructive read خواندن مخرب
parallel reading خواندن موازی
criminiate مرجم خواندن
criminate مجرم خواندن
chitter اواز خواندن
psalmodize زبور خواندن
cantillate با اواز خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
spelled پی بردن به خواندن
spell پی بردن به خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
scan با وزن خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
lullaby لالایی خواندن
lullabies لالایی خواندن
trill با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
reading habit عادت خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
readout خواندن بازخواندن
trills با تحریر خواندن
misreads غلط خواندن
unreadable نامستحق خواندن
boasts رجز خواندن
readable قابل خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
boast رجز خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
boasted رجز خواندن
invites خواندن وعده گرفتن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
invited خواندن وعده گرفتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
skims بطور سطحی خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
sings سرود خواندن سراییدن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
chants سرود یا اهنگ خواندن
sings تصنیف اواز خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
recite با صدایی موزون خواندن
to study for the bar درس حقوق خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
read write head نوک خواندن و نوشتن
photodigital memory خواندن چند بار
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
paganize کافرو زندیق خواندن
orate نطق کردن خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
literacy سواد خواندن ونوشتن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
literacy قادر به خواندن بودن
vocals اوازی ویژه خواندن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
studying درس خواندن خوانش
skim بطور سطحی خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
study درس خواندن خوانش
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
studies درس خواندن خوانش
vocal اوازی ویژه خواندن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
monroe diagnostic reading test ازمون تشخیص خواندن مونرو
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
rwm حافظه خواندن و نوشتن emory
t i. afauit to a person کسی را خطا کار خواندن
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com