Dictiornary-Farsi | بار سنگین مصائب وسختیها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
pressure	بار سنگین مصائب وسختیها
pressured	بار سنگین مصائب وسختیها
pressures	بار سنگین مصائب وسختیها
pressuring	بار سنگین مصائب وسختیها


Other Matches

gameness	طاقت تحمل مصائب
through thick and thin <idiom>	دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
passional	کتاب شرح مصائب شهدای راه دین
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
lumpish	سنگین
mim	سنگین
exacting	سنگین
pressure	سنگین
onerous	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
pressuring	سنگین
navol	اب سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
cloggy	سنگین
hulky	سنگین
high proof	سنگین
heft	سنگین
ponderous	سنگین
heavy water	اب سنگین
hard water	اب سنگین
largo a	سنگین
waterlogged	سنگین
carking	سنگین
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
lumberingly	سنگین
logy	سنگین
loggy	سنگین
heavy footed	دل سنگین
overweight	سنگین تر از حد
heftiest	سنگین
heftier	سنگین
extensive	سنگین
staid	سنگین
unwieldy	سنگین
hefty	سنگین
stodgy	سنگین
lumpy	سنگین
lumpier	سنگین
lumpiest	سنگین
weighted	سنگین
weight ton	تن سنگین
cumbersome	سنگین
weightier	سنگین
weightiest	سنگین
massive	سنگین
laden	سنگین پر
burdensome	سنگین
saturnine	سنگین
massively	سنگین
weighty	سنگین
grand opera	اپرای سنگین
clumps	ضربه سنگین
overbalances	سنگین تر بودن از
gravity abutment	گرانپایه سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
demure	جدی سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
emcumber	سنگین کردن
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
overbalanced	سنگین تر بودن از
clumping	ضربه سنگین
overbalancing	سنگین تر بودن از
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
clumped	ضربه سنگین
weight	سنگین کردن
behave prettily	سنگین باش
clump	ضربه سنگین
heavy particle	ذره سنگین
centrosphere	سنگین کره
overbalance	سنگین تر بودن از
stodgy	سنگین وکندرو
baryon	ذره سنگین
colored crystal	بلور سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to pound a long	سنگین رفتن
titan crane	جرثقیل سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
sadiron	اتوی سنگین
profound sleep	خواب سنگین
heavyweights	سنگین وزن
heavy petroleum	نفتخام سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
preponderate	سنگین تر بودن
overweigh	سنگین تر بودن از
heavyish	سنبته سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy weight	سنگین وزن
heavy soil	خاک سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy goods	کالاهای سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
high interest	بهره سنگین
high polymer	بسپار سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
naphtha	بنزین سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
incumber	سنگین کردن
high proof spirit	عرق سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
slamming	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
heavy-handed	سنگین دست
heavy handed	سنگین دست
dulled	کند سنگین
gravely	بطور سنگین
ham-fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
slam	ضربت سنگین
encumbers	سنگین کردن
slams	ضربت سنگین
dull	کند سنگین
sober	سنگین موقر
soberly	سنگین موقر
laden	سنگین بار
sledgehammer	چکش سنگین
grave	موقر سنگین
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
fuller	سنگین کننده
encumbering	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
duller	کند سنگین
loads	سنگین کردن
load	سنگین کردن
dulls	کند سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
heavy metal	فلز سنگین
millstone	بار سنگین
dulling	کند سنگین
millstones	بار سنگین
gravitated	سنگین کردن
gravitate	سنگین کردن
encumber	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravitating	سنگین کردن
dullest	کند سنگین
ham fisted	سنگین دست
lugs	سنگین حرکت کردن
slugs	ضربت سنگین زدن به
slugged	ضربت سنگین زدن به
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
pavan	یکجور رقص سنگین
pash	سقوط برف سنگین
overlade	بار زیاد سنگین
onerously	بطور سنگین یا شاق
tax	تحمیل تقاضای سنگین
logy	سنگین درفکر وحرکت
heavy plate	ورق فلزی سنگین
lollop	سنگین راه رفتن
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
larrup	سنگین حرکت کردن
slug	ضربت سنگین زدن به
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
lugging	سنگین حرکت کردن
lugged	سنگین حرکت کردن
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
lightweight	آنچه سنگین نیست
lightweights	آنچه سنگین نیست
taxes	تحمیل تقاضای سنگین
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
drag	سنگین وبی روح