Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
cross examination
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
Other Matches
intuitions
شهود
intuition
شهود
mysticism
شهود
just witnesses
شهود عادل
trustable witnesses
شهود عادل
intuitionalism
شهود گرایی
intuitionism
شهود گرایی
subornation
جرم تهیه شهود کاذب
witness box
جایگاه شهود گواه جای
redirects
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirect
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
impeaches
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
inquiry
بازجویی
interrogations
بازجویی
interrogate
بازجویی
interrogation
بازجویی
investigation
بازجویی
inquiries
بازجویی
investigations
بازجویی
interrogates
بازجویی
interrogated
بازجویی
cross question
بازجویی
inquirendo
بازجویی
interrogating
بازجویی
investigating
بازجویی کردن
inquest
بازجویی رسیدگی
quest
طلب بازجویی
cross examiner
بازجویی کننده
inquired
بازجویی کردن از
cross examine
بازجویی کردن
investigate
بازجویی کردن
to make enquiries into
بازجویی کردن در
examine
بازجویی کردن
local enquiry
بازجویی محلی
investigates
بازجویی کردن
examined
بازجویی کردن
examines
بازجویی کردن
examining
بازجویی کردن
investigated
بازجویی کردن
quests
طلب بازجویی
interrogator
بازجویی کننده
enquires
بازجویی کردن از
investigating committee
کمیسیون بازجویی
inquiries
پرسش بازجویی
inquiry
پرسش بازجویی
enquired
بازجویی کردن از
interrogations
بازپرسی بازجویی
inquiringly
ازراه بازجویی
interrogation
بازپرسی بازجویی
inquire
بازجویی کردن از
inquisite
بازجویی کردن
to go into
بازجویی کردن
cross examination
بازجویی همگانی
interrogators
بازجویی کننده
committee of inquiry
کمیسیون بازجویی
inquests
بازجویی رسیدگی
inquires
بازجویی کردن از
inquiries
پرسش بازجویی رسیدگی
assay
چشیدن بازجویی کردن
crowner's quest
بازجویی درمرگهای ناگهانی
coroner's inquest
بازجویی در رگهای ناگهانی
assays
چشیدن بازجویی کردن
inquiry
پرسش بازجویی رسیدگی
to e. into a matter
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
inquest
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
inquests
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
inquisitions
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
examination
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
criminal investigation
شعبه بازجویی جنایی تحقیقات جنایی
confronting
مواجهه دادن
confront
مواجهه دادن
confronted
مواجهه دادن
confronts
مواجهه دادن
investigate
وارسی کردن بازجویی کردن
investigated
وارسی کردن بازجویی کردن
investigates
وارسی کردن بازجویی کردن
investigating
وارسی کردن بازجویی کردن
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
affronts
مواجهه
affront
مواجهه
confrontation
مواجهه
confrontations
مواجهه
affronting
مواجهه
counterview
نظریه مخالف مواجهه
antagonism of pieces
مواجهه سوارهای هم ارزش شطرنج
counter disengagement
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
interrogations
استنطاق
inquest
استنطاق
interrogation
استنطاق
cross examination
استنطاق
inquisition
استنطاق
examination
استنطاق
inquests
استنطاق
examinations
استنطاق
inquisitions
استنطاق
cross question
استنطاق
inquired
استنطاق کردن
interrogate
استنطاق کردن
inquires
استنطاق کردن
cross-examine
استنطاق کردن
cross-examined
استنطاق کردن
cross-examines
استنطاق کردن
cross-examining
استنطاق کردن
interrogated
استنطاق کردن
interrogating
استنطاق کردن
examines
استنطاق کردن
enquired
استنطاق کردن
enquires
استنطاق کردن
inquire
استنطاق کردن
interrogation
استنطاق بازپرسی
interrogates
استنطاق کردن
interrogations
استنطاق بازپرسی
cross-questions
استنطاق کردن
examining
استنطاق کردن
queried
استنطاق کردن
examine
استنطاق کردن
query
استنطاق کردن
fishing expedition
تحقیق استنطاق
cross-question
استنطاق کردن
queries
استنطاق کردن
querying
استنطاق کردن
cross-questioned
استنطاق کردن
cross examine
استنطاق کردن
cross-questioning
استنطاق کردن
examined
استنطاق کردن
cross question
سئوال بطریق استنطاق
interrogate
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
encounter
مصادف شدن با دست بگریبان شدن با مواجهه
encountering
مصادف شدن با دست بگریبان شدن با مواجهه
encounters
مصادف شدن با دست بگریبان شدن با مواجهه
encountered
مصادف شدن با دست بگریبان شدن با مواجهه
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
probate
محاکمه کردن استنطاق کردن
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com