Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
Other Matches
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
playing
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
moved
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
moves
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
played
رل بازی کردن
move
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
play
رل بازی کردن
plays
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
twiddling
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
played
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
toys
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
toy
بازی کردن
bump
بازی کردن
play
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
actuble
بازی کردن
play-act
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
gamble
سفته بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
card
ورق بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
court
عشق بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
performs
بازی کردن نمایش دادن
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
footle
لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
see-saws
الا کلنگ بازی کردن
to play computer games
بازی های کامپیوتری کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
play cat and mouse with someone
<idiom>
موش و گربه بازی کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
perform
بازی کردن نمایش دادن
performed
بازی کردن نمایش دادن
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even
بازی طاق یا جفت کردن
romp
با جیغ وداد بازی کردن
acted
بازی کردن نمایش دادن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
teeter
الله کلنگ بازی کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
teetering
الله کلنگ بازی کردن
speculate
احتکارکردن سفته بازی کردن
see-sawing
الا کلنگ بازی کردن
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
speculated
احتکارکردن سفته بازی کردن
act
بازی کردن نمایش دادن
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
romped
با جیغ وداد بازی کردن
romping
با جیغ وداد بازی کردن
warm up
دست گرمی بازی کردن
romps
با جیغ وداد بازی کردن
wench
فاحشه دختر بازی کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
speculating
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates
احتکارکردن سفته بازی کردن
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
box
بوکس بازی کردن سیلی زدن
boxes
بوکس بازی کردن سیلی زدن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
speculating
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
handles
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
speculated
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
To cheat at cards.
درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
skates
سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skated
سرسره بازی کردن کفش چرخدار
packs
بسته کردن یکدست ورق بازی
speculates
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
personate
در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
speculate
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
handle
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com