Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
to play computer games
بازی های کامپیوتری کردن
Other Matches
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
computer game
بازی کامپیوتری
automation
کامپیوتری کردن دستگاهها کامپیوتری کردن خودکارکردن سیستم
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
game
وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
internally stored program
کد برنامه کامپیوتری ذخیره شده روی Rom یک سیستم کامپیوتری
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
remote
ترمینال کامپیوتری متصل به سیستم کامپیوتری راه دور
remotest
ترمینال کامپیوتری متصل به سیستم کامپیوتری راه دور
remoter
ترمینال کامپیوتری متصل به سیستم کامپیوتری راه دور
computer graphics
نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computerised ordering systems
سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
clearer
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clearest
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clears
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
plug compatible manufacurer
شرکت تولیدکننده تجهیزات کامپیوتری که بدون نیازمندی به رابطهای سخت افزاری یانرم افزاری اضافی میتواندبه سیستم کامپیوتری موجودوصل شود
computerised
کامپیوتری کردن
computerize
کامپیوتری کردن
computerizes
کامپیوتری کردن
computerises
کامپیوتری کردن
computerising
کامپیوتری کردن
computerization
کامپیوتری کردن
computerizing
کامپیوتری کردن
computerization
عمل معرفی یک سیستم کامپیوتری یا تبدیل راهنمابه سیستم کامپیوتری
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
hacked
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacks
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
bump
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
play-act
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
play
رل بازی کردن
playact
رل بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
actuble
بازی کردن
playing
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
play-acted
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
played
رل بازی کردن
plays
رل بازی کردن
moved
بازی کردن
toy
بازی کردن
moves
بازی کردن
played
بازی کردن
move
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
playing
رل بازی کردن
play-acts
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
twiddles
بازی کردن
plays
بازی کردن
toys
بازی کردن
play
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
notron utilities
مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
misplay
ناشیانه بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
card
ورق بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
play out
تا اخر بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
court
عشق بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
gambled
سفته بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
romps
با جیغ وداد بازی کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
to pay at addor even
بازی طاق یا جفت کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
teetering
الله کلنگ بازی کردن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
romping
با جیغ وداد بازی کردن
romped
با جیغ وداد بازی کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
romp
با جیغ وداد بازی کردن
act
بازی کردن نمایش دادن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
acted
بازی کردن نمایش دادن
warm up
دست گرمی بازی کردن
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
performed
بازی کردن نمایش دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com