Dictiornary-Farsi | باز زنده ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (11 milliseconds)

English	Persian
revitalised	باز زنده ساختن
revitalises	باز زنده ساختن
revitalising	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
revitalizes	باز زنده ساختن
revitalizing	باز زنده ساختن


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
alive	زنده
lighthearted	زنده دل
lived	زنده
lived	:زنده
live	زنده
live	:زنده
vivid	زنده
live bearing	زنده زا
skylarker	زنده دل
animates	زنده
animate	زنده
living	زنده
biogen	زنده زا
lively	زنده
liveliest	زنده
livelier	زنده
vivific	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
viviparous	زنده زا
above ground	زنده
life full	سر زنده
alacritous	زنده
quick	زنده
full of life	سر زنده
quickest	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
biotic	زنده
dashing	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
coiner	زنده
freshest	زنده
quicker	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
dapper	زنده دل
wake	شب زنده داری
bioderm	لایه زنده
biogenic	زنده زایی
protoplast	واحدجرم زنده
viviparity	زنده زایی
wakeful	شب زنده دار
biomass	توده زنده
wanener	شب زنده دار
quick clay	بتن زنده
vigils	شب زنده داری
live ball	توپ زنده
calcined lime	اهک زنده
night waking	شب زنده داری
vivify	زنده کردن
quicklime	اهک زنده
wakefulness	شب زنده داری
pernoctation	شب زنده داری
gamesome	زنده روح
call back to life	زنده کردن
playable	توپ زنده
vigil	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
vive int	زنده باد!
resuscitator	زنده کننده
resusctate	زنده کردن
activities	زنده دلی
activity	زنده دلی
reviviscence	زنده سازی
resurrect	زنده کردن
survivor	شخص زنده
resurrected	زنده کردن
anabiosis	زنده سازی
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
wight	موجود زنده
spiritous	فعال زنده
viable	زنده ماندنی
resurge	زنده شدن
restore to life	زنده کردن
wakes	شب زنده داری
to see the sun	زنده بودن
quick ening	زنده کننده
to restorative to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
quick lime	اهک زنده
protoplasm	جرم زنده
restoration to life	زنده سازی
vivas	زنده باد
good	توپ زنده
viva	زنده باد
verve	زنده دلی
spirituelle	بشاش سر زنده
live load	بار زنده
to restor to life	زنده کردن
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
ground ball	توپ زنده
quickens	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
inter vivos	در میان زنده ها
survivors	زنده ماندگان
in vivo	بافت زنده
lived	زنده کردن
revives	زنده شدن
resuscitate	زنده کردن
survives	زنده ماندن
resuscitated	زنده کردن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
lived	زنده بودن
live	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
live	زنده بودن
survived	زنده ماندن
lucubration	شب زنده داری
macroconsumer	زنده خوار
biopsy	زنده بینی
irresuscitable	زنده نشدنی
survived <past-p.>	زنده ماندن
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
vigilance	شب زنده داری
biophage	زنده خوار
long live	زنده باد
long little	زنده باد
living soil	خاک زنده
quickens	زنده شدن
live steam	بخار زنده
survive	زنده ماندن
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
revenant	ادم زنده شده
night owl	ادم شب زنده دار
combat survival	زنده ماندن در رزم
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
night owls	ادم شب زنده دار
haleness	سلامت زنده دلی
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
outliving	بیشتر زنده بودن از
lump lime	کلوخ اهک زنده
overlive	بیشتر زنده بودن از
necrosis	مردن نسوج زنده
galliard	ادم دل زنده و شاداب
photobiotic	زنده بواسطه نور
live load reduction	کاستن از بار زنده
live down	باخاطرات زنده ماندن
biogenic	موجد موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
up with peacel	زنده باد صلح
To bury blive.	زنده بگور کردن
being	موجود زنده شخصیت
wake	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
waked	شب زنده داری کردن
wakes	شب زنده داری کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
live on	بازهم زنده بودن
viviparous	جانور زنده زا ولود
organism	ترکیب موجود زنده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
deme	دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
nemo est heres viventis	هیچ کس وارث فرد زنده نیست
we eat that we may live	میخوریم برای اینکه زنده باشیم
exodermis	لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
live bag	توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد