English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
Other Matches
forswears باسوگند انکار کردن
forswearing باسوگند انکار کردن
forswear باسوگند انکار کردن
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inducting وارد کردن
inducted وارد کردن
induct وارد کردن
inducts وارد کردن
importing وارد کردن
bring in وارد کردن
make an entry وارد کردن
initiate وارد کردن
initiated وارد کردن
initiates وارد کردن
imported وارد کردن
inputting وارد کردن
import وارد کردن
initiating وارد کردن
imported عمل وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
initiates تازه وارد کردن
initiated تازه وارد کردن
importing عمل وارد کردن
roster وارد صورت کردن
initiate تازه وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
import عمل وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
entered وارد یا ثبت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
enters وارد یا ثبت کردن
blemish خسارت وارد کردن
enter وارد یا ثبت کردن
reimport دوباره وارد کردن
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
take a strain وارد کردن فشار به طناب
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
credits درستون بستانکار وارد کردن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
involving گیر انداختن وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
input عمل وارد کردن اطلاعات
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
log وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
responses صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
voicing وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
languages نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
modes وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
mode وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
graphics وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
tablet صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
tablets صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
feeds روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
infare وارد
conscious وارد
intrant وارد
hep وارد
familiar وارد در
comer وارد
to make an entry of وارد
pertinenet وارد به
relevant وارد
impoter وارد کننده
carechumen تازه وارد
entrant وارد شونده
lic وارد بودن
entrants وارد شونده
importer وارد کننده
inflictable وارد اوردنی
ingoing وارد شونده
versant اشنا وارد
check in وارد شدن
check-in وارد شدن
check-ins وارد شدن
new comer تازه وارد
incomer شخص وارد
inbound وارد شونده
immigrant تازه وارد
immigrants تازه وارد
arrives وارد شدن
arrive وارد شدن
incoming وارد شونده
enters وارد شدن
the post has come پست وارد شد
arrived in paris وارد شدم
intervener وارد ثالث
proficient وارد به فن با لیاقت
get in وارد شدن
newcomers تازه وارد
importable وارد کردنی
enter وارد شدن
importers وارد کننده
arrived وارد شدن
entered وارد شدن
conversant وارد متبحر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com