Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 280 (35 milliseconds)
English
Persian
cancel
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
cancels
باطل کردن
quash
باطل کردن
quashed
باطل کردن
quashes
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
nullified
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
nullify
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
dispense
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispenses
باطل کردن
dispensing
باطل کردن
overridden
باطل کردن
override
باطل کردن
overrides
باطل کردن
overrode
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
undo
باطل کردن
undoes
باطل کردن
annul
باطل کردن
annulled
باطل کردن
annulling
باطل کردن
annuls
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
frustrating
باطل کردن
derogate
باطل کردن
disannul
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
knock on the head
باطل کردن
nulify
باطل کردن
over rule
باطل کردن
strike out
باطل کردن
to knock the bottom out of
باطل کردن
abjure
باطل کردن
abolish
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
elide
باطل کردن
remit
باطل کردن
revoke
باطل کردن
withdraw
باطل کردن
Search result with all words
cancel
باطل کردن اقاله کردن
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
cancels
باطل کردن اقاله کردن
void
باطل شدن باطل کردن
void
بی ارزش باطل کردن
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
invalid
علیل کردن باطل کردن
invalids
علیل کردن باطل کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
daydream
خیال باطل کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
daydreams
خیال باطل کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
overridden
باطل کردن باطل ساختن
override
باطل کردن باطل ساختن
overrides
باطل کردن باطل ساختن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
Other Matches
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
invalids
باطل
null
باطل
nulity
باطل
void
باطل
null and void
باطل
invalid
باطل
my cake is dough
نقشه ام باطل شد
defeasance
باطل سازی
frustrated
باطل بیهوده
null and void
باطل و بی اثر
invalid
باطل پوچ
invalidation
باطل سازی
invalids
باطل پوچ
rescinds
باطل ساختن
futile
باطل عبث
rescinding
باطل ساختن
inoperative
باطل نامعتبر
to cease to be in force
باطل شدن
lapsable
باطل شدنی
lapsed ppa
باطل ملغی
wastry
باطل ضایع
wastery
باطل ضایع
void result
نتیجه باطل
void contract
عقد باطل
to become inoperative
باطل شدن
rescind
باطل ساختن
countercharm
باطل سحر
diriment
باطل کننده
countermand
باطل ساختن
revoker
باطل کننده
daydreamed
خیال باطل
daydreaming
خیال باطل
revocation
باطل سازی
annulation
باطل سازی
annulment
باطل سازی
anullment
باطل سازی
recision
باطل سازی
nullification
باطل سازی
cancelation
[American]
باطل سازی
nullifier
باطل کننده
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
void
باطل بی اثرکردن
to be defected
باطل شدن
extinctive
باطل کننده
daydream
خیال باطل
thwarter
باطل کننده
vain
باطل پوچ
daydreams
خیال باطل
cancellation
باطل سازی
dispense with
رهاشدن از باطل شدن
forfeit
مسابقه باطل شده
revocation
باطل سازی برگردانی
forfeited
مسابقه باطل شده
illusion
خیال باطل وهم
vicious circle of poverty
دور باطل فقر
forfeits
مسابقه باطل شده
forfeiting
مسابقه باطل شده
illusions
خیال باطل وهم
unavailable energy
نیروی عاطل و باطل
all is vanity
همه چیز باطل است
falsifies
دست بردن در باطل ساختن
falsifying
دست بردن در باطل ساختن
editis vanity
همه چیز باطل است
falsified
دست بردن در باطل ساختن
falsify
دست بردن در باطل ساختن
irrepealable
غیر قابل الغاء باطل نشدنی
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
lapsible a
ساقط شدنی باطل شدنی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com