English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (2 milliseconds)
English Persian
inconsonantly باعدم توافق
Other Matches
auxesis رشد توام باعدم تقسیم یاخته
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
coincidence توافق
agreements توافق
maladapted بی توافق
rapport توافق
commensurability توافق
coincidences توافق
concord توافق
agreement توافق
adaptations توافق
conciliation توافق
adaptation توافق
consistency توافق
concert توافق
concerts توافق
to come to an understanding توافق
accommodation توافق
accommodations توافق
commensurableness توافق
accords توافق
analogy توافق
keeping توافق
analogies توافق
accorded توافق
accord توافق
concurrence توافق
bands توافق
band توافق
consents توافق
consenting توافق
settlements توافق
concent توافق
consented توافق
settlement توافق
consent توافق
inharmoniousness عدم توافق
disparity عدم توافق
disconformity عدم توافق
disparities عدم توافق
consistence توافق سازگاری
correspondence principle اصل توافق
synesis توافق معانی
discordance عدم توافق
consensus توافق عام
consonance توافق صدا
conformation سازش توافق
consistency توافق سازگاری
conformable قابل توافق
adaptiveness قوه توافق
agreement coefficient ضریب توافق
agreement of arguments توافق نشانوندها
arbitration agreement توافق بر حکمیت
dissidence عدم توافق
inadaptable توافق ندادنی
collective agreement توافق جمعی
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
harmonometer توافق سنج
adaption توافق سازش
adaptableness قابلیت توافق
speaking with prosecutor توافق باشاکی
concordat توافق دوستانه
reciprocal agreement توافق دو جانبه
disagreement عدم توافق
conconancy توافق صدا
disagreements عدم توافق
mutual agreement توافق طرفین
maladaptation عدم توافق
accompt سازگاری توافق
compromiser توافق کار
deal توافق تجاری
deals توافق تجاری
maladjusted بی توافق دژسازگار
adaptable قابل توافق
adhesion همبستگی توافق
outline agreement توافق اولیه
understanding توافق تظر
understandings توافق تظر
give-and-take آماده به توافق
accordance وفق توافق
modus vivendi توافق موقت
master agreement توافق اولیه
skeleton agreement توافق اولیه
frame agreement توافق اولیه
basic agreement توافق اولیه
maladjustment عدم توافق
maladjustments عدم توافق
adaptability توافق سازگاری
adaptation توافق سازش
adaptations توافق سازش
unilateral agreement توافق یک جانبه
breaches خطای رد یک توافق
breached خطای رد یک توافق
breach خطای رد یک توافق
reach an agreement به توافق رسیدن
plea agreement توافق مدافعه
inconsonance عدم توافق ناهماهنگی
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
discordantly از روی عدم توافق
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
approving توافق در مورد چیزی
approve توافق در مورد چیزی
settlement حل و فصل توافق بنگاه
consensus توافق ورضایت عمومی
agreements معاهده و مقاطعهء توافق
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
come to an agreement توافق حاصل کردن
variance مغایرت عدم توافق
adaptability قابلیت توافق و سازش
odds عدم توافق مغایرت
conventionalization توافق با ایین و رسوم
settlements حل و فصل توافق بنگاه
compromise توافق مصالحه کردن
compromises توافق مصالحه کردن
compromising توافق مصالحه کردن
approves توافق در مورد چیزی
abidance رفتار برطبق توافق
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adhere توافق داشتن متفق بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
adhering توافق داشتن متفق بودن
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments توافق در پرداخت های قسطی
approval توافق برای استفاده از چیزی
undertake توافق برای انجام کاری
undertaken توافق برای انجام کاری
inadaptability عدم قابلیت توافق ناسازگاری
adequateness توافق داشتن متفق بودن
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
contract note سند مقاطعه توافق نامه
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
inadaptable غیر قابل توافق ناسازگار
undertakes توافق برای انجام کاری
collusion توافق میان فروشندگان یک کالا
pre آنچه قبلا توافق شده است
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre- آنچه قبلا توافق شده است
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
combination توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
protocols سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
normalize ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalises ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalising ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalised ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalizes ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
protocol سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
clearing and switch buying توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
cartel توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartels توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
She declined several restaurants before we could agree on one. او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
exchange of notes نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
confirms عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirm عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
disaccord عدم توافق عدم هم اهنگی
disharmony عدم هم اهنگی عدم توافق
commission of conciliation کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
modus vivendi توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com