English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
Other Matches
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
reliquary محفظه عتیقه باقیمانده
reliquaries محفظه عتیقه باقیمانده
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
discharge تخلیه الکتریکی
electric discharge تخلیه الکتریکی
corona discharge تخلیه الکتریکی
discharges تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
discharge tube لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
gas-filled tube لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
flashover تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
coronas تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
corona تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ignition distributor دلکو
distributors دلکو
distributor دلکو
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
an in patient بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
points پلاتین دلکو
distributor finger انگشتی دلکو
ignition breaker پلاتین دلکو
ignition vibrator پلاتین دلکو
breaker arm انگشتی دلکو
ignition points پلاتین دلکو
ignition interrupter پلاتین دلکو
ignition distributer دلکو مقسم جرقه
jump spark distributor دلکو با جرقه جهنده
thereinto درداخل ان در جزء ان
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
basket hanger بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
upcountry درداخل یا درون کشور
campaigned مسافرت درداخل کشور
campaign مسافرت درداخل کشور
campaigning مسافرت درداخل کشور
campaigns مسافرت درداخل کشور
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
holdovers شخص یا چیزی که پس از انقضای مدت خدمت و غیره باز هم میماند
posterestante پستی که در پستخانه میماند تاگیرنده برای دریافت ان مراجعه کند
holdover شخص یا چیزی که پس از انقضای مدت خدمت و غیره باز هم میماند
in- :پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
in :پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
nonboresafe بدون ضامن درداخل لوله
isoclinic wing بالی که زاویه برخورد ان هنگام خم شدن در اثر نیرونیز ثابت میماند
endoparasite انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
scabbing نفوذ بسکها درداخل دیواره هدف
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
dynamo دینام
dynamos دینام
PSU مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
three wire generator دینام سه سیمی
electrolytic generator دینام الکترولیز
generators دینام ژنراتور
magneto generator مگنت- دینام
plating dynamo دینام ابکاری
generator دینام ژنراتور
dynamo armature ارمیچر دینام
generator دینام موسس
starter dynamo دینام - استارتر
booster magneto دینام کمکی
generators دینام موسس
dynamo magneto مگنتوی دینام
ignition generator دینام ماشین
alternator دینام جریان متناوب
third brush generator دینام با زغال اضافی
alternators دینام جریان متناوب
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
generator مولد برق دینام اتومبیل
generators مولد برق دینام اتومبیل
self stabilizing dynamo دینام خود تثبیت کننده
self excited تحریک شده توسط جریان دینام
rotor روتور چکش برق ارمیچر دینام
rotors روتور چکش برق ارمیچر دینام
dynamo battery ignition unit سیستم جرقه زنی دینام -باطری
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
carbon کربن
radiocarbon کربن 41
invar کربن
remaining باقیمانده
rest باقیمانده
residue باقیمانده
loose end باقیمانده
leavings باقیمانده
long residue باقیمانده
loose ends باقیمانده
rests باقیمانده
reminders باقیمانده
relict باقیمانده
residuum باقیمانده
residues باقیمانده
residual باقیمانده
remainder باقیمانده
reminder باقیمانده
active carbon کربن فعال
decarburization کربن گیری
acetylenic carbon کربن استیلنی
tertiary carbon کربن 3 درجه
decarburize کربن گرفتن
cabonic حاصل از کربن
carbon monoxide منواکسید کربن
carbon dioxide دی اکسید کربن
carbon fixed کربن ثابت
recarburizer کربن دهنده
primary carbon کربن 1 درجه
carbon free کربن ازاد
carbon holder پایه کربن
secondary carbon کربن 2 درجه
radiocarbon کربن پرتوزا
carbinol carbon کربن کربینول
carbonize کربن سازی
carbon cycle سیکل کربن
carburization ترکیب با کربن
asymmetric carbon کربن بی تقارن
carbonaceous کربن دار
anomeric carbon کربن انومری
carbon deposite لایه کربن
distillation residue باقیمانده تقطیر
residual volume حجم باقیمانده
residual variable متغیر باقیمانده
residual unemployment بیکاری باقیمانده
reliquix اثار باقیمانده
residue of the state باقیمانده ترکه
residual drawdowm افت باقیمانده
split میلههای باقیمانده
residual term جمله باقیمانده
ort باقیمانده غذا
remainder of the period باقیمانده مدت
surviving dependent فرد باقیمانده
well-preserved خوب باقیمانده
fragment قطعه باقیمانده
fragmenting قطعه باقیمانده
odds and ends چیز باقیمانده
balance of the amount باقیمانده مبلغ
fragments قطعه باقیمانده
survivor باقیمانده بازمانده
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
plain carbon steel فولاد کربن غیرالیاژی
activated charcoal کربن فعال شده
high carbon steel فولاد با کربن زیاد
crater in positive carbon گودی کربن مثبت
surface decarburization کربن گیری سطحی
carbon arc welding جوشکاری با جرقه کربن
carbonate بصورت کربن دراوردن
carboning a lamp کربن گذاری لامپ
arc lamp carbon کربن لامپ قوسی
carbureted steel پولاد کربن دار
activated carbon کربن فعال شده
secondary carbon کربن نوع دوم
CFCs مخفف کلروفلورو کربن
high carbon steel فولادی با میزان کربن 5/0%تا 50/1%
cored carbon کربن هسته دار
hydro carbon ترکیب هیدروژن و کربن
iron carbon alloy الیاژ اهن و کربن
primary carbon کربن نوع اول
ultra high carbon steels فولادهای فرا- پر- کربن
tertiary carbon کربن نوع سوم
iron carbon diagram نمودار اهن- کربن
CFC مخفف کلروفلورو کربن
recarburize کربن گیری مجدد
gleaning خده خوشههای باقیمانده پس از
remained مانده اثر باقیمانده
functional residual capacity فرفیت باقیمانده عملی
sum of squares of residual مجموع مربعات باقیمانده
land tail باقیمانده زمینی یکان
residuary legatee باقیمانده ماترک پس از تقسیم
remain مانده اثر باقیمانده
hypercapnia افزایش کربن اکسید در خون
carbon arcwelding جوش قوسی بوسیله کربن
carbon arc lead burning جوش سرب با جرقه کربن
ethylene هیدرو کربن اشباع نشده
carbide ترکیبی از کربن و چند عنصرفلزی
ingot iron o.steel فولاد کربن گیری شده
oddment تکه و پاره چیز باقیمانده
subsidiary باقیمانده در محل برای حفافت
subsidiaries باقیمانده در محل برای حفافت
electrical and otherwise الکتریکی و غیر الکتریکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com