English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
aliquant باقی اورنده
Other Matches
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
bearer اورنده
bearers اورنده
securer بدست اورنده
collectors فراهم اورنده
gatherer گرد اورنده
resuscitator بهوش اورنده
regenarate از نو بوجود اورنده
procurer بدست اورنده
processor عمل اورنده
presager خبر اورنده
collectors گرد اورنده
acquirer بدست اورنده
collector گرد اورنده
shaper بشکل در اورنده
colleotor جمع اورنده
irritant به خشم اورنده
compiler گرد اورنده
growers عمل اورنده
grower عمل اورنده
irritants به خشم اورنده
provider بدست اورنده
providers بدست اورنده
collector فراهم اورنده
sustainer تاب اورنده
catcher بدست اورنده
irritant بخشم اورنده ازارنده
irritants بخشم اورنده ازارنده
wrangler گرد اورنده احشام
curing compound مایه عمل اورنده
self tightening برنفس خویش فشاروارد اورنده
snoopy بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
hemostat عامل بند اورنده جریان خون
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
reviver تجدید حیات کننده بهوش اورنده
cancelled cheque چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
over- باقی
over باقی
come through باقی ماندن
to leave behind باقی گذاردن
behinds باقی دار
behinds باقی کار
behind باقی دار
behind باقی کار
surpluses باقی مانده
surplus باقی مانده
debris باقی مانده
out of <idiom> باقی نمانده
holdovers باقی مانده
conservation force نیروی باقی
gleanings ریزه باقی
hold over باقی ماندن
left over باقی مانده
organzine ابریشم باقی
otherworld عالم باقی
scantling باقی مانده
to be in arrear باقی داربودن
to be on the safe side باقی نباشد
holdover باقی مانده
storing می باقی می ماند
store می باقی می ماند
surviving باقی بودن
reopening باقی بودن
reopened باقی بودن
reopen باقی بودن
leaving باقی گذاردن
preserves باقی نگهداشتن
preserve باقی نگهداشتن
impressing باقی گذاردن
impresses باقی گذاردن
impressed باقی گذاردن
impress باقی گذاردن
leave باقی گذاردن
preserving باقی نگهداشتن
reopens باقی بودن
remnant باقی مانده
remnants باقی مانده
remainder باقی مانده
dregs باقی مانده
remains باقی مانده
survives باقی بودن
survived باقی بودن
survive باقی بودن
extant باقی مانده
trails اثرپا باقی گذاردن
shortest کوچک باقی دار
shorter کوچک باقی دار
residues قسمت باقی مانده
nothing was left over چیزی باقی نماند
residue قسمت باقی مانده
hold up <idiom> باجرات باقی ماندن
hang over اثر باقی مانده
memorized باقی مانده در حافظه
odd come short زیادی باقی مانده
short کوچک باقی دار
trailing اثرپا باقی گذاردن
hold up <idiom> خوب باقی ماندن
bide درجایی باقی ماندن
memorizing باقی مانده در حافظه
memorizes باقی مانده در حافظه
memorize باقی مانده در حافظه
memorising باقی مانده در حافظه
memorises باقی مانده در حافظه
memorised باقی مانده در حافظه
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
extant نسخهء موجود و باقی
trailed اثرپا باقی گذاردن
residve باقی مانده زیادتی
trail اثرپا باقی گذاردن
residuary موصی له باقی مانده
to stay behind باقی ماندن جاماندن
residual value مقدار باقی مانده
lie by غیر فعال باقی ماندن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
to satnd good بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
continue to be valid به قوت خود باقی بودن
cicatrize جای زخم باقی گذاردن
jar اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred اثر نامطلوب باقی گذاردن
remain in force به قوت خود باقی بودن
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
for the rest اما در باره باقی مطالب
denominator [bottom of a fraction] باقی مانده کسر [ریاضی]
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
hang over اثر باقی ازهر چیزی
jars اثر نامطلوب باقی گذاردن
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
it leaves no room for doubt جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is بگذاری بحال خود باقی باشد
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
babbitt فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandem باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts . فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
antibiosis تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
achalasia عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
ram حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com