English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
English Persian
english hand balance بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
Other Matches
candlesticks بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
swan scale تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
dish rag حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
handstand بالانس
swan support بالانس قو
swan balance بالانس قو
handstands بالانس
headstand بالانس سر
headstands بالانس سر
frog balance بالانس قورباغهای
static balance بالانس ایستا
balance بالانس کردن
tiger balance بالانس ببر
balances بالانس کردن
torsional ballance بالانس پیچشی
peach basket ویمیک بالانس
armstand dive بالانس برگشت
shoulder balance بالانس شانه
inverted cross بالانس صلیب
armstand dive شیرجه توام با بالانس
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
frog head balance بالانس قورباغهای روی سر
handstand بالانس روی دست
hand balance بالانس روی دست
moore 081 زیر بالانس
handstands بالانس روی دست
forearm balance بالانس روی ساقهای دست
strelli غلت عقب بطرف بالانس
press up از حالت زاویه به بالانس کشیدن
valdez پرت بالانس از حالت نشسته
press-up از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-ups از حالت زاویه به بالانس کشیدن
gymnasts ژیمناست
gymnast ژیمناست
wide arm handstand بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
leap جهش ژیمناست
leaps جهش ژیمناست
fullest چرخیدن ژیمناست
full چرخیدن ژیمناست
leaped جهش ژیمناست
landings فرود ژیمناست به زمین
landing فرود ژیمناست به زمین
half circle چرخش نمیدایره ژیمناست
stutz عقبگرد جلو ژیمناست
cut درو زدن ژیمناست
cuts درو زدن ژیمناست
tumblers ژیمناست زمینی کار
tumbler ژیمناست زمینی کار
straddle vault پرش پا باز ژیمناست
stag leap پرش پا باز ژیمناست
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled دوبار چرخش کامل ژیمناست
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
croup انتهای خرک نزدیک ژیمناست
monkey hang اویزان شدن ژیمناست با یک دست
swing half turn تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
muscle up بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
dismounts پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismounting پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismount پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
single leg balance حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
support تکیه بدن ژیمناست روی دستها
upper arm hang اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
equilibrator موازنه
equilibration موازنه
counterbalanced موازنه
balances موازنه
balance موازنه
counterbalances موازنه
counterbalance موازنه
equilibrium موازنه
equilibrium موازنه موازنه
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
planche وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
salomon damper خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
mag ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
wraparound چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
trade balance موازنه تجارتی
counterbalanced موازنه کردن
mass balance موازنه جرم
counterbalance موازنه کردن
libratory موازنه کننده
balance of trade موازنه تجاری
material balance موازنه مواد
balances of payments موازنه پرداختها
equilibrist طرفدارسیاست موازنه
trade balance موازنه تجاری
compensation point نقطه موازنه
equilibrium موازنه و تعادل
to rule off موازنه کردن
compensating reservoir حوض موازنه
compensation level تراز موازنه
to strike a balance موازنه دراوردن
adverse balance موازنه منفی
counterbalances موازنه کردن
equilibrate موازنه کردن
balancing reservoir حوض موازنه
active balance موازنه مثبت
balance of payments موازنه پرداختها
charge balance موازنه بار
balance موازنه تتمه حساب
balances موازنه صورت وضعیت
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
balance موازنه کردن تعادل
balance موازنه صورت وضعیت
strike a balance موازنه بدست اوردن
balances موازنه تتمه حساب
balances موازنه کردن تعادل
stabilised بحالت موازنه دراوردن
stabilises به حالت موازنه در اوردن
stabilised به حالت موازنه در اوردن
stabilising بحالت موازنه دراوردن
stabilizes بحالت موازنه دراوردن
stabilising به حالت موازنه در اوردن
stabilize بحالت موازنه دراوردن
stabilize به حالت موازنه در اوردن
stabilized بحالت موازنه دراوردن
stabilized به حالت موازنه در اوردن
stabilises بحالت موازنه دراوردن
stabilizes به حالت موازنه در اوردن
balanced reaction واکنش موازنه شده
skid fin باله موازنه در هواپیمای دوباله
deficit کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits کسر موازنه کمبود سرمایه
balance of international payment موازنه پرداختهای بین المللی
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
birling مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
stockli حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
poise وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
long run equilibrium موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
roadwheel arm بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
favorable balance of trade موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
tiger press حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
balances تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance تراز کردن متعادل کردن بالانس
seats وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seated وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
tinsica چرخ ارابه با نیم چرخ ژیمناست
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
equiponderate موازنه کردن هم وزن کردن
voltage balance موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com