Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
Other Matches
rediscount rate
نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
reserve requirement
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
pervertible
ازراه در رو
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
by sea
ازراه دریا
diagnostically
ازراه تشخیص
interrogatively
ازراه پرسش
catechist
ازراه پرسش
conjugally
ازراه زناشویی
inquiringly
ازراه بازجویی
posteriori
ازراه استقرار
gymnastically
ازراه ورزش
intuitively
ازراه برهانی
inquiringly
ازراه استفسار
paraphrastically
ازراه تفسیر
controversially
ازراه مباحثه
exegetically
ازراه تفسیر
inferentially
ازراه استنباط
offensively
ازراه تهاجم
introspectively
ازراه خودنگری
algebraically
ازراه جبر
foully
ازراه خیانت
intuitively
ازراه کشف
interposingly
ازراه مداخله
encouragingly
ازراه تشویق
by indirection
ازراه تقلب
by ear
ازراه گوش
intuitively
ازراه انتقال
by courtesy
ازراه التفات
heretically
ازراه رفض
demonstratively
ازراه اثبات
hieroglyphically
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
to break a way
موانع را ازراه خودبرداشتن
glozingly
ازراه عیب پوشی
ingratiatingly
ازراه خود شیرینی
philosophically
ازراه حکمت دوستی
catechization
ازراه سئوال وجواب
inferentially
ازراه نتیجه گیری
foully
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
professionally
ازراه پیشه یاکسب
basophobia
هراس ازراه رفتن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
endermic
ازراه پوستی از ورا پوست
withdrawals
تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawal
تخلیه مواضع ازراه هوا
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
gnosticize
ازراه عرفان تشریح کردن
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
long distance
ازراه دور تلفن کردن
polemically
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
debaueh
ازراه درکردن گمراه کردن
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
gamogenesis
زاد و ولد ازراه جفت گیری
intriguingly
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
parasyntheton
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
optophone
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
bank
بانک
banks
بانک
checked
چک بانک
checks
چک بانک
check
چک بانک
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
bankbill
برات بانک
bankbook
کتابچه بانک
intermediary bank
بانک میانجی
state bank
بانک دولتی
bankroll
سرمایه بانک
memory bank
بانک حافظه
bank bill
برات بانک
bank asset
دارائی بانک
saving bank
بانک پس انداز
monopoly bank
بانک انحصاری
central bank
بانک مرکزی
authorized bank
بانک مجاز
bank failures
ورشکستگی بانک
bank of deposit
بانک پس انداز
bank overdraft
بدهی به بانک
bank stock
سهام بانک
piggy bank
<idiom>
بانک کوچک
banks
در بانک گذاشتن
state bank
بانک استان
mortgage bank
بانک رهنی
data banks
بانک اطلاعاتی
banker
بانک دار
bankers
بانک دار
germplasm bank
بانک گونه ها
loan bank
بانک استقراضی
data banks
بانک اطلاعات
data banks
بانک داده ها
data bank
بانک داده ها
data bank
بانک اطلاعات
data bank
بانک اطلاعاتی
bank
بانک ضرابخانه
bank rate
نرخ بانک
banks
بانک ضرابخانه
clearing bank
بانک پس انداز
shroff
بانک دار
national bank
بانک ملی
merchant banks
بانک بازرگانی
development bank
بانک توسعه
clearing banks
بانک پس انداز
world bank
بانک جهانی
bank
در بانک گذاشتن
merchant bank
بانک بازرگانی
remitting bank
بانک واگذارنده
loan bank
بانک وامی
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
lineaments
طرح بندی صورت بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
lineament
طرح بندی صورت بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
classifications
طبقه بندی رده بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
confirming bank
بانک تائید کننده
issuing bank
بانک گشاینده اعتبار
accepting bank
بانک قبول کننده
federal reserve bank
بانک فدرال رزرو
croupier
کمک صاحب بانک
to pay in
بحساب بانک گذاشتن
accepting bank
بانک قبولی نویس
issuing bank
بانک صادر کننده
deposits
به حساب بانک گذاشتن
presenting bank
بانک ارائه کننده
croupiers
کمک صاحب بانک
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
account
حساب داشتن در بانک
stakeholder
نگهدارنده بانک در قمار
drawen on the national bank
عهده بانک ملی
deposit
به حساب بانک گذاشتن
deposit in the bank
در بانک به ودیعه گذاردن
paying bank
بانک پرداخت کننده
to place money in the bank
پول در بانک گذاشتن
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
deposit with the bank
در بانک ودیعه گذاردن
approved bank
بانک تایید شده
collecting bank
بانک وصول کننده
negotiating bank
بانک معامله کننده
advising bank
بانک ابلاغ کننده
bank balance sheet
تراز نامه بانک
bankable
قابل پذیرش در بانک
bankable
نقد شدنی در بانک
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
export import bank
بانک صادرات واردات
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
bank capital requirement
سرمایه مورد نیاز بانک
blood banks
بانک جمع اوری خون
bank for international settlements
بانک پرداختهای بین المللی
blood bank
بانک جمع اوری خون
accepting bank
بانک پذیرنده حواله یابرات
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
bankbook
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
time deposits
مطالبه نقدی موجل از بانک
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
Bank for International Settlements
[BIS]
بانک تسویه پرداخت بین المللی
This check is on bank Melli .
این چه بعهده بانک ملی است
cashier's check
چکی که بانک عهده خود بکشد
banks
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com