English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
Other Matches
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
I couldnt agree with you more . آی گفتی . قربان دهنت
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
I couldnt agree with you more! <idiom> قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
You can say that again! <idiom> قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
How right you are! <idiom> قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
You can say that again. من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
This jock that you told me is as old as Adams . این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
as early aspossible هر چه زودتر
as soon as possible هر چه زودتر
earlier زودتر
sooner زودتر
early as possible هرچه زودتر
junior زودتر تازه تر
juniors زودتر تازه تر
he predeceased his son زودتر از پسرش مرد
previous آنچه زودتر رخ میدهد
previously زودتر اتفاق افتادن
the volume that preceded جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
whichever is the sooner هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
prematureness نابهنگامی زودتر از موقع بودن
to arrive in good time خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
lead پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
piggybacking استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
activity روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
the f. of a table باید
shall باید
outh باید
maun باید
should باید
there is a rule that... که باید.....
ought باید
in due f. باید
to have to باید
must باید
cord yarn نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
it is necessary to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
how shall we proceed چه باید کرد
We have to go as well. ما هم باید برویم .
you must know باید بدانید
ought باید وشاید
as it deserves چنانکه باید
i must go باید بروم
it is to be noted that باید دانست که
i ougth to go باید رفت
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
one must go باید رفت
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
prettily بخوبی چنانکه باید
you must go شما باید بروید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go? ایا باید بروم
comme il faut چنانکه باید وشاید
you might have come باید امده باشید
he must have gone باید رفته باشد
he needs must go ناچار باید برود
chicane مانعی که باید دور زد
it is to be noted that باید توجه کردکه
it is to be noted that باید ملتفت بود که
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
the needful انچه باید کرد
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
loads کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
load کاری که باید انجام شود
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
backlogs کاری که باید انجام شود
backlog کاری که باید انجام شود
do the necessary انچه باید کرد بکنید
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com