English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (16 milliseconds)
English Persian
write با اب وتاب شرح دادن
writes با اب وتاب شرح دادن
Search result with all words
luxuriate اب وتاب زیاد دادن
luxuriated اب وتاب زیاد دادن
luxuriates اب وتاب زیاد دادن
luxuriating اب وتاب زیاد دادن
Other Matches
pomposity اب وتاب
grandiosely با اب وتاب
flame تب وتاب
grandiloquently با اب وتاب
magniloquently با اب وتاب
flames تب وتاب
grandiose پر اب وتاب
on stilts با اب وتاب
stilted با اب وتاب
flatulent پر اب وتاب
pompously بااب وتاب
tumid پراب وتاب
rotundily اب وتاب وروانی
squishy پیچ وتاب دار
tumescent پراب وتاب مطنطن
squirming پیچ وتاب خوردن
swaying پیچ وتاب خوردن
to be in a g. درتب وتاب بودن
convolute پیچ وتاب خوردن
squirm پیچ وتاب خوردن
squirmed پیچ وتاب خوردن
squirms پیچ وتاب خوردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
squirmy پرپیچ وتاب ولول خور
curlicue چین وشکن یا پیچ وتاب خیال انگیز
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
order سفارش دادن دستور دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
housed منزل دادن پناه دادن
houses منزل دادن پناه دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
organising سازمان دادن ارایش دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
house منزل دادن پناه دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com