Dictiornary-Farsi | با اتش ملایم پختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
braise	با اتش ملایم پختن
braised	با اتش ملایم پختن
braises	با اتش ملایم پختن
braising	با اتش ملایم پختن


Other Matches

shirr	پختن
bake	پختن
bakes	پختن
baked	پختن
hatched	پختن
hatches	پختن
cook	پختن
cooks	پختن
cooked	پختن
fire a kiln	پختن
grill	پختن
hatch	پختن
grills	پختن
grilling	پختن
decoct	پختن
anneal	پختن
To cook food.	غذا پختن
pot	در دیگ پختن
potting	در دیگ پختن
parboils	نیمه پختن
parboiling	نیمه پختن
parboiled	نیمه پختن
parboil	نیمه پختن
ragout	راگو پختن
pots	در دیگ پختن
kiln	درکوره پختن
kilns	درکوره پختن
brick burning	پختن اجر
fire bricks	اجر پختن
To bake bread.	نان پختن
escallop	گوش ماهی پختن
concocts	ترکیب کردن پختن
concocting	ترکیب کردن پختن
concocted	ترکیب کردن پختن
coddling	اهسته جوشاندن یا پختن
portland cement kiln	کوره پختن سیمان
coddle	اهسته جوشاندن یا پختن
coddled	اهسته جوشاندن یا پختن
autoclave	بادیگ زودپز پختن
close aneal	باز پختن مسدود
concoct	ترکیب کردن پختن
coddles	اهسته جوشاندن یا پختن
pressure cook	تحت فشار پختن
nukes	با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air	هوس خام پختن
nuke	با ریزموج یا میکروویو پختن
nuked	با ریزموج یا میکروویو پختن
To cook a pottage for some one . <proverb>	آش براى کسى پختن .
nuking	با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air	خیالات خام پختن
frying	روی اتش پختن تهییج
bake	پختن [نان و کیک غیره]
greyhounds	در تاوه پختن غربال کردن
fries	روی اتش پختن تهییج
greyhound	در تاوه پختن غربال کردن
fry	روی اتش پختن تهییج
pot liquor	اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
convenience foods	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to cook	پختن [مانند سوپ و نهار و شام]
convenience food	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to d. a chinken	شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
scallop	گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
To work on someone	کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
scallops	گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
dolce	ملایم
good tempered	ملایم
fair spoken	ملایم
softer	ملایم
blandest	ملایم
good-natured	ملایم
soft	ملایم
smooth <adj.>	ملایم
emolliate	ملایم
soft <adj.>	ملایم
temperate	ملایم
lamblkin	ملایم
smooths	ملایم
debonnaire	ملایم
clement	ملایم
bland	ملایم
moderating	ملایم
moderates	ملایم
moderated	ملایم
smoothest	ملایم
moderate	ملایم
smooth	ملایم
sedating	ملایم
sedates	ملایم
smoothed	ملایم
sedated	ملایم
sedate	ملایم
good natured	ملایم
softest	ملایم
blander	ملایم
benignly	ملایم
breezy	ملایم
self-possessed	ملایم
good-tempered	ملایم
sottovoce	ملایم
smoothe	ملایم
pigeon livered	ملایم
benign	ملایم
agreeable	ملایم
selfpossessed	ملایم
mild	ملایم
milder	ملایم
mildest	ملایم
meek	ملایم
easy	ملایم
easiest	ملایم
easier	ملایم
mild flavoured	ملایم
lenis	ملایم
gentlest	ملایم
gentler	ملایم
lenitive	ملایم
gentle	ملایم
lentamente	ملایم
restrained	ملایم
lambent	ملایم
equable	ملایم
temperate climate	اقلیم ملایم
gar	سوگند ملایم
lambencyr	با روشنائی ملایم
larghetto	حرکت ملایم
larghetto	موزیک ملایم
fail softly	با خرابی ملایم
lambently	با تابندگی ملایم
kindlity	بطور ملایم
kindly climate	اب وهوای ملایم
genial heat	گرمای ملایم
glacis	شیب ملایم
milden	ملایم کردن
od	سوگند ملایم
to tone down	ملایم شدن
to tone down	ملایم کردن
lento	بطور ملایم
larghetto	اهنگ ملایم
peanoforte	اهنگ ملایم
hand gallop	تاخت ملایم
glacis	سرازیری ملایم
gentle slope	شیب ملایم
genialize	ملایم کردن
fail soft	با خرابی ملایم
tempered	ملایم کردن
tempers	ملایم کردن
qualifier	ملایم سازنده
qualifiers	ملایم سازنده
odd	:سوگند ملایم
odder	:سوگند ملایم
oddest	:سوگند ملایم
approximations	محاسبه ملایم
suave	ملایم مودب
downy	ملایم نرم
softens	ملایم کردن
softened	ملایم کردن
soften	ملایم کردن
shelving	شیب ملایم
mildly	بطور ملایم
temper	ملایم کردن
lenient	ملایم باگذشت
approximation	محاسبه ملایم
cooling off	ملایم شدن
benedict	خوشحال ملایم
attemper	ملایم کردن
ash tire	اتش ملایم
andante	نسبتا ملایم
light breeze	نسیم ملایم
kindly	دلپذیر ملایم
reproof	ملامت توبیخ ملایم
tootles	نی یا فلوت ملایم زدن
ruggedly	بطور ناهموار یا ملایم
tootling	نی یا فلوت ملایم زدن
reproofs	ملامت توبیخ ملایم
tootled	نی یا فلوت ملایم زدن
gentle	اهسته ملایم کردن
gentlest	اهسته ملایم کردن
gentler	اهسته ملایم کردن
lentissimo	خیلی ملایم واهسته
tootle	نی یا فلوت ملایم زدن
benignant	خوش خیم ملایم
lambent	دارای روشنایی ملایم
recession	کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
lambency	ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
recessions	کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweeten	شیرین شدن ملایم کردن
sweetens	شیرین شدن ملایم کردن
cholerine	اسهال وبایی وبای ملایم
sweetening	شیرین شدن ملایم کردن
bask	باگرمای ملایم گرم کردن
milden	نرم کردن ملایم شدن
sweetened	شیرین شدن ملایم کردن
basking	باگرمای ملایم گرم کردن
basked	باگرمای ملایم گرم کردن
basks	باگرمای ملایم گرم کردن
espianade	قطعه زمین هموار شیب ملایم
adagio	آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
Today's weather is mild by comparison.	در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to go easy on somebody [something]	با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن