English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English Persian
rig با خدعه وفریب درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
Other Matches
cheat خدعه کردن گول زدن
cheated خدعه کردن گول زدن
cheats خدعه کردن گول زدن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
feints خدعه
ruse خدعه
feinting خدعه
tricking خدعه
ruses خدعه
trick خدعه
tricked خدعه
feinted خدعه
wile خدعه
obreption خدعه
deceit خدعه
feint خدعه
obreptitious خدعه امیز
deceit حیله خدعه
gloze خدعه زدن
lurch خدعه گوش بزنگی
elusively از روی طفره یا خدعه
feint حمله خدعه امیز
deceitful مزور خدعه امیز
feinted حمله خدعه امیز
feints حمله خدعه امیز
lurched خدعه گوش بزنگی
lurches خدعه گوش بزنگی
lurching خدعه گوش بزنگی
feinting حمله خدعه امیز
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
to set to rights درست کردن
concocts درست کردن
corrects درست کردن
concoct درست کردن
concocting درست کردن
to set in order درست کردن
correct درست کردن
concocted درست کردن
trim درست کردن
make درست کردن
to set درست کردن
cleaned درست کردن
clean درست کردن
fashioned درست کردن
shapes درست کردن
shape درست کردن
cleanest درست کردن
fashioning درست کردن
gulleys درست کردن
cleans درست کردن
to sct aright درست کردن
gullies درست کردن
to get up درست کردن
redd درست کردن
correcting درست کردن
trimmest درست کردن
fabricate درست کردن
manufacture درست کردن
fabricating درست کردن
set right درست کردن
indite درست کردن
make up درست کردن
fix up درست کردن
set in order درست کردن
fabricates درست کردن
fabricated درست کردن
to erect into درست کردن از
weaves درست کردن
weave درست کردن
to put to rights درست کردن
manufactured درست کردن
to cleanvp درست کردن
gully درست کردن
builds درست کردن
build درست کردن
fashion درست کردن
buildings درست کردن
makes درست کردن
to put in to shape درست کردن
trims درست کردن
adapt درست کردن
manufactures درست کردن
to riven laths یا درست کردن
to fix up درست کردن
fettle درست کردن
fashions درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
frame پاپوش درست کردن
hedge خاربست درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
hedged خاربست درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
hedges خاربست درست کردن
ponds حوض درست کردن
blow down بافوت درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
exacts تحمیل کردن بر درست
corn popping درست کردن چس فیل
pond حوض درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
to make something چیزی را درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
orthoepy فن درست تلفظ کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
re form دوباره درست کردن
team دسته درست کردن
recondition دوباره درست کردن
dress درست کردن لباس
reconditions دوباره درست کردن
to toss up زود درست کردن
scrambling املت درست کردن
dresses درست کردن لباس
scrambles املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
image erection درست کردن تصویر
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulate با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
die sink خزینه درست کردن
teams دسته درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
dowel میخچه درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
scramble املت درست کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
vault گنبد یاطاق درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
spells املاء کردن درست نوشتن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
black list فهرست اسامی موسساتی که در پرداخت دیون خود تعلل ویا در اجرای کار خدعه کرده اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com