English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
Search result with all words
arraign با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
address for service of a summons [address where a summons may be served] آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Other Matches
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
want خواست
wanted خواست
wills خواست
wish خواست
wished خواست
wishes خواست
will خواست
willed خواست
disposition خواست
demands خواست
volition خواست
demanded خواست
demand خواست
desideratum خواست
bill of indictment کیفر خواست
to makes suit در خواست کردن
tantalizingly خواست انگیز
tantalizing خواست انگیز
bill of indicment کیفر خواست
interpellation باز خواست
traverse of an indictment رد کفیر خواست
subpoenaed خواست برگ
voluntary داوطلبانه به خواست
subpoenaing خواست برگ
impetration در خواست التماس
subpoenas خواست برگ
subpoena خواست برگ
read head هد خواندن راس خواندن
summonsed خواست برگ احضارنامه
summonses خواست برگ احضارنامه
summonsing خواست برگ احضارنامه
of one's own volition از روی خواست خود
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
summons خواست برگ احضارنامه
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
on demand به در خواست به مجرد تقاضا
to pray permission در خواست اجازه کردن
he wished to be private می خواست در خلوت باشد
in an a to escape he چون خواست بگریزد
demand [of] درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
suited خواست دادن تعقیب کردن
his appeal met no response پاسخی پدر خواست که اوترسید
suits خواست دادن تعقیب کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
Sara always wanted a puppy. سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
background اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
This is the very thing I wanted. این همان چیزی است که دلم می خواست
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
She had the never to ask for cash . اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
signalled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
misreading بد خواندن
reading age سن خواندن
misreads بد خواندن
to take lessons یا خواندن
intone خواندن
intoned خواندن
intones خواندن
reads خواندن
intoning خواندن
misread بد خواندن
recitations از بر خواندن
recitation از بر خواندن
rhapsodiz خواندن
lip read لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
read خواندن
readings خواندن
reading خواندن
quirister باجمع خواندن
trilled با تحریر خواندن
raw head نوک خواندن
trill با تحریر خواندن
read head نوک خواندن
to song a song سرود خواندن
cite به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
trills با تحریر خواندن
destructive read خواندن مخرب
to go to school درس خواندن
r/w خواندن- نوشتن
criminiate مرجم خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
criminate مجرم خواندن
numerate خواندن یاشمردن
psalmodize زبور خواندن
to read out بلند خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
brags رجز خواندن
parallel reading خواندن موازی
misread غلط خواندن
beatified مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifying مبارک خواندن
misreading غلط خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
misreads غلط خواندن
lullaby لالایی خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
scan با وزن خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to glance بشتاب خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perusing بدقت خواندن
brag رجز خواندن
lullabies لالایی خواندن
spell پی بردن به خواندن
read/write خواندن- نوشتن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
lull لالایی خواندن
reading habit عادت خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
lulls لالایی خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boasts رجز خواندن
readability قابلیت خواندن
readable قابل خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading readiness امادگی خواندن
read pulse تپش خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
reading station ایستگاه خواندن
readout خواندن بازخواندن
bastardize حرامزاده خواندن
cantillate با اواز خواندن
chitter اواز خواندن
read strobe بارقه خواندن
spells پی بردن به خواندن
reading span فراخنای خواندن
spelled پی بردن به خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
skims بطور سطحی خواندن
paganize کافرو زندیق خواندن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
orate نطق کردن خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
read write head نوک خواندن و نوشتن
sings سرود خواندن سراییدن
photodigital memory خواندن چند بار
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
studies درس خواندن خوانش
studying درس خواندن خوانش
sings تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sing تصنیف اواز خواندن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
study درس خواندن خوانش
reemploy دوباره بخدمت خواندن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
skim بطور سطحی خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
reciting با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
invite خواندن وعده گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com