English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
Other Matches
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
i have nothing ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
i dont meant it مقصودی ندارم
i am not a with him با او اشنایی ندارم
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
i am not in حالش را ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
i cannot bear him حوصله او را ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i do not feel like working کار کردن ندارم
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
i have no work today امروز کاری ندارم
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
I have no small change. من پول خرد ندارم.
No offence! قصد اهانت ندارم!
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
mercenaly پولی
moneyed پولی
impecuniosity بی پولی
monetary پولی
pecuniary پولی
pockets پولی
pocket پولی
venal پولی
moneyary پولی
impecuniousity بی پولی
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
pay patient مریض پولی
monetary system سیستم پولی
polyethylene پولی اتیلن
money wage مزد پولی
money matters امور پولی
unit of currency واحد پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
tight money کنترل پولی
dealing for money معاملات پولی
financial property اموال پولی
financial property داراییهای پولی
monetary base پایه پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
money order حواله پولی
money orders حواله پولی
financial inventory ذخایر پولی
polywag پولی واگ
polymyxin پولی میکسین
grooved pulley پولی شیاردار
money income درامد پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary control نظارت پولی
backing پشتوانه پولی
monetary base مبنای پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary assets دارائیهای پولی
loose pulley پولی هرزگرد
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary policy سیاست پولی
money capital سرمایه پولی
monetary value ارزش پولی
real غیر پولی
monetary unit واحد پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary sector بخش پولی
monetary control کنترل پولی
monetary school مکتب پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary reserves ذخائر پولی
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
finance تامین هزینه پولی
hyperdeflation انقباض پولی شدید
finances تامین هزینه پولی
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
financed تامین هزینه پولی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
it was a خوب پولی بود
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
deflation انقباض پولی رکود
money rate of interest نرخ بهره پولی
national money income درامد ملی پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
gold standard نظام پولی طلا
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
dollar area منطقه پولی دلار
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
financing تامین هزینه پولی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
european monetary system سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
free capital سرمایه گذار پولی
gold currency system نظام پولی طلا
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
prices ارزش پولی کالا
nonmonetary sector بخش غیر پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
rate of money wage نرخ مزد پولی
price ارزش پولی کالا
pure monetary policy سیاست پولی خالص
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
easy money پولی که براحتی بدست اید
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com