English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English Persian
afortiori با دلیل قویتر
Other Matches
rung [تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود]
strengthens نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
strengthened نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
strengthen نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
reasoning دلیل
evidence دلیل
rationale دلیل
reasons دلیل
proof دلیل
uncaused بی دلیل
rebutting evidence رد دلیل
argumentum دلیل
reasonless بی دلیل
arguments دلیل
argument دلیل
symptom دلیل
on the ground of به دلیل
reason دلیل
disproof دلیل رد
demonstration دلیل
expessive دلیل
demonstrations دلیل
earnest دلیل
symptoms دلیل
proofs دلیل
sake دلیل
testimonies دلیل
testimony دلیل
comeback دلیل قانونی
written evidence دلیل کتبی
comebacks دلیل قانونی
the reason why دلیل اینکه
hereat باین دلیل
sole argument دلیل منحصربفرد
justifiable reason دلیل موجه
muniment of title دلیل سمت
on no account به هیچ دلیل
onus probandi بار دلیل
oral evidence دلیل شفاهی
presentation of evidance ابراز دلیل
preservation of evidence تامین دلیل
rebutting evidence دلیل معارض
proof of debt دلیل طلب
proof of laziness دلیل تنبلی
ratiocinate دلیل اوردن
muniment of title دلیل مالکیت
sign of weakness دلیل ضعف
sole argument یگانه دلیل
sole argument تنها دلیل
for reasons به چندین دلیل
in this respect <adv.> به این دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> به این دلیل
insofar <adv.> به این دلیل
in so far <adv.> به این دلیل
in this sense <adv.> به این دلیل
for this reason <adv.> به این دلیل
in this vein <adv.> به این دلیل
in this wise <adv.> به این دلیل
in this manner <adv.> به این دلیل
in no case به هیچ دلیل
by impl <adv.> به این دلیل
song and dance <idiom> دلیل آوردن
as a consequence <adv.> به این دلیل
consequently <adv.> به این دلیل
in consequence <adv.> به این دلیل
by implication <adv.> به این دلیل
as a result <adv.> به این دلیل
thus [therefore] <adv.> به این دلیل
therefore <adv.> به این دلیل
whereby <adv.> به این دلیل
in this way <adv.> به این دلیل
hence <adv.> به این دلیل
A telling reason . دلیل گویا
justification دلیل اوری
clear proof دلیل واضح
clear evidence دلیل واضح
because of بدین دلیل
justifications دلیل اوری
anabsurd arument دلیل نامعقول
agument دلیل حجت
direct objects دلیل اوردن
rationalization دلیل تراشی
demonstrated دلیل اوردن
demonstrates دلیل اوردن
demonstrating دلیل اوردن
symptom اثر دلیل
symptoms اثر دلیل
demonstrate دلیل اوردن
conclusive evidence دلیل قاطع
mainspring دلیل اصلی
objecting دلیل اوردن
floorer دلیل قاطع
unreasonable بی دلیل زورگو
evidence of conformity دلیل مطابقت
documentary evidence دلیل کتبی
objected دلیل اوردن
objects دلیل اوردن
indirect objects دلیل اوردن
object دلیل اوردن
document in proof دلیل مستند
whencesoever از هرجا بهر دلیل
wherefore بچه دلیل بخاطر چه
without rime or reason بی مناسبت بی جهت بی دلیل
vicious circle <idiom> دلیل وتاثیری بانتیجه بد
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
get to the bottom of <idiom> دلیل اصلی را فهمیدن
philosophized فیلسوفانه دلیل اوردن
bring something on <idiom> دلیل افزایش سریع
on the impluse of the moment بیخود بدون دلیل
reasons دلیل وبرهان اوردن
reason با دلیل ثابت کردن
philosophised فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophises فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophising فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize فیلسوفانه دلیل اوردن
reason دلیل وبرهان اوردن
philosophizes فیلسوفانه دلیل اوردن
This is mainly because ... دلیل اصلی آن اینست که ...
philosophizing فیلسوفانه دلیل اوردن
reasons با دلیل ثابت کردن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
secondhand evidence دلیل دست دوم
bate دلیل وبرهان اوردن
inconsequently بطور بی ربط یا بی دلیل
lead proof ارائه دلیل کردن
for no p reason بدون دلیل ویژه
that does not f. این دلیل نمیشود
approving truth دلیل قانع کننده
there is no reason هیچ دلیل ندارد
to prove with reasons با دلیل ثابت کردن
alleges دلیل اوردن ارائه دادن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
allege دلیل اوردن ارائه دادن
mania عشق هیجان بی دلیل وزیاد
alleging دلیل اوردن ارائه دادن
manias عشق هیجان بی دلیل وزیاد
dogmatism افهار عقیده بدون دلیل
substantiating با دلیل ومدرک اثبات کردن
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
account دلیل موجه اقامه کردن
the reason is manifold دلیل ان چند چیز بود
argues دلیل اوردن استدلال کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
substantiate با دلیل ومدرک اثبات کردن
simperer خنده کننده بدون دلیل
substantiated با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates با دلیل ومدرک اثبات کردن
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
objecting متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
tenterhooks <idiom> درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
frustrations غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
covering letter نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
frustrated contract قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit گفته بی دلیل گفته استبدادی
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Senneh سنه [نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com