English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
Other Matches
walnuts درخت گردو چوب گردو
walnut درخت گردو چوب گردو
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips شکستن شکستن وبازشدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
nuttier پر گردو
nuttiest پر گردو
walnuts گردو
nutty پر گردو
walnut گردو
nuttree درخت گردو
nutters گردو جمع کن
shell game قمار با گردو
nutarian گردو خور
nutter گردو جمع کن
shell game گردو بازی
walnut tree درخت گردو
He cracks walnuts with his tail . <proverb> با دمش گردو مى شکند .
Peeled walnuts ( hazelnuts) مغز گردو (فندوق )
nut oil روغن گردو یا فندق
dust respirator ماسک ضد گردو غبار
nutting گردو جمع کنی
beads گچبری گردو کوچک
bead گچبری گردو کوچک
sundae بستنی ومغز گردو
sundaes بستنی ومغز گردو
to make a dust گردو خاک بلند کردن
goody چیز خوردنی مغز گردو و غیره
goodies چیز خوردنی مغز گردو و غیره
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
deflected شکستن
deflect شکستن
to break rank صف شکستن
to break to pieces شکستن
to fly asunder شکستن
To break ranks. صف را شکستن
to hew asunder شکستن
cracking شکستن
crushes شکستن
crushed شکستن
crush شکستن
pierces شکستن
deflecting شکستن
deflects شکستن
to fall apart در هم شکستن
split up شکستن
to break a شکستن
infract شکستن
fly asunder شکستن
to break apart شکستن
dishallow شکستن
to break open شکستن
infraction شکستن
pierce شکستن
chop شکستن
break شکستن
breaks شکستن
fracturing شکستن
disobeyed شکستن
fracture شکستن
disobeying شکستن
chopped شکستن
fraction شکستن
fractured شکستن
disobey شکستن
disobeys شکستن
fractions شکستن
nicks شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
nick شکستن
nicked شکستن
nicking شکستن
hewn شکستن
fractures شکستن
crashing درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
cleave شکستن ورامدن
cleaved شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
crashes درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
break down درهم شکستن
break شکستن موج
abjured سوگند شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
refracts بر گرداندن شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
unseal مهرچیزی را شکستن
refract بر گرداندن شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
breaks شکستن موج
deblock شکستن کنده
fracturing شکستن شکافتن
brittle fracture شکستن از تردی
fractures شکستن شکافتن
housebreak حرز را شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
fracture شکستن شکافتن
fractured شکستن شکافتن
crash درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
slash قیمت را شکستن
slashed قیمت را شکستن
slashes قیمت را شکستن
abjure سوگند شکستن
crushes باصدا شکستن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
crashed درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
crush باصدا شکستن
crushed باصدا شکستن
abjures سوگند شکستن
abjuring سوگند شکستن
scrunch درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
stave شکستن ریزش کردن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
to break in شاخ شکستن سوغان
fission شکستن هسته اتمی
smash خرد کردن شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
violate شکستن نقض کردن
elision باقوه مکانیکی شکستن
violates شکستن نقض کردن
violated شکستن نقض کردن
shatter داغان کردن شکستن
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
smite خرد کردن شکستن
smites خرد کردن شکستن
shatters داغان کردن شکستن
smiting خرد کردن شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
knap ضربه زدن شکستن
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
smashes خرد کردن شکستن
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
smash شکست دادن درهم شکستن
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
section out شکستن موج بطور ناهموار
smashes شکست دادن درهم شکستن
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic booms انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic boom انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com