English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English Persian
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
Other Matches
aminister تهیه کردن بکار بردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
abuses بد بکار بردن
put forth بکار بردن
abused بد بکار بردن
handles بکار بردن
handle بکار بردن
abuse بد بکار بردن
applies بکار بردن
apply بکار بردن
applying بکار بردن
to make use of بکار بردن
to put forth بکار بردن
misemploy بد بکار بردن
abusing بد بکار بردن
committed بکار بردن نیروها
manoeuver تدبیر بکار بردن
committing بکار بردن نیروها
wielded خوب بکار بردن
shoehorn پاشنه کش بکار بردن
shoehorns پاشنه کش بکار بردن
commit بکار بردن نیروها
wielding خوب بکار بردن
commits بکار بردن نیروها
wields خوب بکار بردن
parachuted پاراشوت بکار بردن
misapply بیموقع بکار بردن
lever watch شیوه بکار بردن
play upon words جناس بکار بردن
parachute پاراشوت بکار بردن
finesse زیرکی بکار بردن
parachutes پاراشوت بکار بردن
parachuting پاراشوت بکار بردن
wield خوب بکار بردن
misapply بطور غلط بکار بردن
mordant ماده ثبات بکار بردن
misspell املای غلط بکار بردن
leverage شیوه بکار بردن اهرم
outsmart زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts زرنگی بیشتری بکار بردن
misspelt املای غلط بکار بردن
telescopes تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
telescope تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
iodism خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
outsmarted زرنگی بیشتری بکار بردن
neologist طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
copper مس یاترکیبات مسی بکار بردن
outsmarting زرنگی بیشتری بکار بردن
misspelled املای غلط بکار بردن
misspells املای غلط بکار بردن
coppers مس یاترکیبات مسی بکار بردن
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
accentuation بکار بردن ایین تکیه صدا
obsoletism بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
play a joke حیله شوخی امیز بکار بردن
tutoyer دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
hands-on فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
polyonging بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonymy بکار بردن چند نام برای یک چیز
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
ladder نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladders نردبان بکار بردن نردبان ساختن
gesticulatory متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
gestured اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesture اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
foreparts سر ودست مقدمه
forepart سر ودست مقدمه
forehands سروسینه ودست اسب
forehand سروسینه ودست اسب
metacarpus استخوانهای کف دست ودست
entirety چیزدرست ودست نخورده
pristine طبیعی ودست نخورده
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
have egg on one's face <idiom> خجالت ودست پاچه شدن
sublessor موجر فرعی ودست دوم
talk صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
talked صحبت کردن
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
talks صحبت کردن
to touch on اشاره کردن
inferred اشاره کردن بر
infer اشاره کردن بر
to touch upon اشاره کردن
hint اشاره کردن
hinted اشاره کردن
hints اشاره کردن
beckon اشاره کردن
inferring اشاره کردن بر
infers اشاره کردن بر
abode اشاره کردن
abodes اشاره کردن
nudge اشاره کردن
nudged اشاره کردن
to raise اشاره کردن
nudges اشاره کردن
point اشاره کردن
nudging اشاره کردن
mentions اشاره کردن
alluding اشاره کردن
beckoned اشاره کردن
alluded اشاره کردن
mentioning اشاره کردن
beckons اشاره کردن
beckoning اشاره کردن
suggesting اشاره کردن بر
alludes اشاره کردن
mention اشاره کردن
to make a motion اشاره کردن
tuch اشاره کردن
allude اشاره کردن
to throw out اشاره کردن
suggested اشاره کردن بر
to bring up اشاره کردن
motion اشاره کردن
motioned اشاره کردن
suggests اشاره کردن بر
motions اشاره کردن
suggest اشاره کردن بر
motioning اشاره کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
pekingese سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
pinpoints با دقت اشاره کردن به
winks باچشم اشاره کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
pinpointed با دقت اشاره کردن به
wink باچشم اشاره کردن
winking باچشم اشاره کردن
pinpointing با دقت اشاره کردن به
connote اشاره ضمنی کردن
winked باچشم اشاره کردن
pinpoint با دقت اشاره کردن به
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com