English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
Other Matches
swear in بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
swears سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swear سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
attested سوگند دادن تصدیق کردن
attesting سوگند دادن تصدیق کردن
conjured سوگند دادن جادو کردن
conjure سوگند دادن جادو کردن
attests سوگند دادن تصدیق کردن
conjures سوگند دادن جادو کردن
attest سوگند دادن تصدیق کردن
conjuring سوگند دادن جادو کردن
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
ingestion قورت دادن داخل معده کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
ingestion وارد شدن مواد خارجی ازقبیل پرنده یخ اب برف گرد وغبار به داخل موتور
admirster an oath سوگند دادن
swearing in سوگند دادن
adjure سوگند دادن
administering an oath سوگند دادن
administrations سوگند دادن
swearings-in سوگند دادن
swearing-in سوگند دادن
to administer سوگند دادن
administration سوگند دادن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
put a person on his oath کسی را سوگند دادن
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
adjuration تحلیف
administering an oath تحلیف
admirster an oath تحلیف
swearing تحلیف
swearings-in تحلیف
swearing-in تحلیف
attestation تحلیف
swearing in تحلیف
function عمل کردن کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
functioned عمل کردن کارکردن
attesting سوگند یاد کردن
attested سوگند یاد کردن
attest سوگند یاد کردن
attests سوگند یاد کردن
abjeure با سوگند ترک کردن
to perjure oneself سوگند شکنی کردن
negotiate وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated وارد معامله شدن انتقال دادن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
intercommand داخل قسمت داخل یکان
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
engage درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
phase in داخل کردن
imbark داخل کردن
enters داخل کردن
immit داخل کردن
ingratiating داخل کردن
work in داخل کردن
incorporate داخل کردن
incorporates داخل کردن
incorporating داخل کردن
ingratiated داخل کردن
ingratiate داخل کردن
to work in داخل کردن
intromit داخل کردن
enter داخل کردن
entered داخل کردن
ingratiates داخل کردن
swap in مبادله کردن به داخل
to breakin خودرا داخل کردن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ram پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams پر کردن توپ راندن به داخل لوله
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
inducts وارد کردن
inducting وارد کردن
inducted وارد کردن
inputting وارد کردن
initiating وارد کردن
make an entry وارد کردن
import وارد کردن
bring in وارد کردن
initiates وارد کردن
importing وارد کردن
initiate وارد کردن
initiated وارد کردن
imported وارد کردن
induct وارد کردن
insufflation داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
inflict casualty خسارت وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
initiate تازه وارد کردن
import عمل وارد کردن
initiated تازه وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
entered وارد یا ثبت کردن
roster وارد صورت کردن
importing عمل وارد کردن
enters وارد یا ثبت کردن
reimport دوباره وارد کردن
enter وارد یا ثبت کردن
imported عمل وارد کردن
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuated داخل کردن اشاره کردن
insinuates داخل کردن اشاره کردن
insinuate داخل کردن اشاره کردن
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
take a strain وارد کردن فشار به طناب
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
input عمل وارد کردن اطلاعات
involve گیر انداختن وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
involving گیر انداختن وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
credits درستون بستانکار وارد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
distemper ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com