Dictiornary-Farsi | با شتاب فراوان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
post haste	با شتاب فراوان


Search result with all words

post haste	بسرعت شتاب فراوان
Other Matches

easy money	پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
copious	فراوان
plentifully	فراوان
unsparing	فراوان
oodlins	فراوان
oodles	فراوان
plenty	فراوان
redundantly	فراوان
redun dantly	فراوان
profuse	فراوان
excessive	فراوان
abundant	فراوان
richly	فراوان
superabundant	فراوان
prolific	فراوان
galore	فراوان
plentiful	فراوان
fulsome	فراوان
exuberant	فراوان
all out	فراوان
feracious	فراوان
in galore	فراوان
in abundance	فراوان
an abundance of	فراوان
exuberantly	فراوان
foison	فراوان
affluent	فراوان
foison	محصول فراوان
abundantly	بطور فراوان
f. money	پول فراوان
teems	فراوان بودن
feisty	فراوان چابک
teeming	فراوان بودن
teemed	فراوان بودن
teem	فراوان بودن
abounding	فراوان بودن
abounded	فراوان بودن
abound	فراوان بودن
exuberate	فراوان بودن
infest	فراوان بودن در
infested	فراوان بودن در
infesting	فراوان بودن در
superrabundant	زیاد فراوان
infests	فراوان بودن در
bounteous	باسخاوت فراوان
abounds	فراوان بودن
rife	فراوان عادی
luxuriant vegetation	گیاهان فراوان
abound in	فراوان داشتن
ample	فراوان مفصل
overflowing	فراوان ریزش
rampant	فراوان حکمفرما
cretaceous	دارای گچ فراوان
amply	بطور فراوان
rampant vegetation	گیاهان فراوان
it smells of the lamp	با زحمت فراوان
plenty of rain	باران فراوان
abundant element	عنصر فراوان
lots	بسیار فراوان
abound with	فراوان داشتن
very	چندان فراوان
he is f. of money	پول فراوان دارد
shock head	دارای موی فراوان
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
luxuriance	شکوه وجلال فراوان
pervading	فراوان یا شایع بودن
a copious choice of food and drink	غذا و نوشیدنی فراوان
pervade	فراوان یا شایع بودن
pervaded	فراوان یا شایع بودن
pervades	فراوان یا شایع بودن
grow rife	فراوان یا متداول شدن
copiously	فراوان زیاد مفصلا
to have plenty of time	وقت فراوان داشتن
knock oneself out <idiom>	باعث تلاش فراوان
superabound	زیاد فراوان بودن
in deepest sympathy	با دلسوزی بسیار فراوان
overrefinement	تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriate	فراوان شدن وفور یافتن
overlabour	با رنج فراوان انجام دادن
luxuriated	فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates	فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating	فراوان شدن وفور یافتن
overabound	بیش از اندازه فراوان بودن
with much pains	با رنج فراوان با زحمات بسیار
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
slather	مقدار فراوان بیش ازاندازه
Joyedevivre	لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است
shock headed	انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms	پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha	برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution	در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests.	یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .	پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
in a hurry	در شتاب
expediency	شتاب
over hasty	پر شتاب
accelerator	شتاب
hie thee	شتاب کن
hastiness	شتاب
accelerators	شتاب
acceleration lane	خط شتاب
speeding	شتاب
speed	شتاب
haste	شتاب
precipitation	شتاب
expedience	شتاب
pelted	شتاب
pelts	شتاب
cursoriness	شتاب
speeds	شتاب
at full lick	با شتاب
hustling	شتاب
acceleration	شتاب
hustles	شتاب
hustled	شتاب
pelt	شتاب
hustle	شتاب
unhurriedly	بی شتاب
at leisure	بی شتاب
unhurried	بی شتاب
jam session	اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
d. haste	شتاب زیاد
hying	شتاب کردن
electron acceleration	شتاب الکترون
in a hurried state	در حال شتاب
to look sharp	شتاب کردن
hurriedness	شتاب زدگی
hie	شتاب کردن
hastener	شتاب کننده
impact acceleration	شتاب ضربه ای
initial acceleration	شتاب اولیه
normal acceleration	شتاب قائم
positive acceleration	شتاب مثبت
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
precipitateness	شتاب زدگی
skelpit	شتاب کردن
whirry	شتاب کردن
transverse acceleration	شتاب عرضی
to make haste	شتاب کردن
to make a hurry	شتاب کردن
to come along	شتاب کردن
spatchcock	با شتاب جادادن
previousness	شتاب زدگی
skeet	شتاب کردن
normal acceleration	شتاب عمودی
no hurry	شتاب نداریم
resultant acceleration	شتاب خالص
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
linear acceleration	شتاب خطی
longitudinal acceleration	شتاب طولی
make a push	شتاب کردن
negative acceleration	شتاب منفی
net acceleration	شتاب برایند
net acceleration	شتاب خالص
resultant acceleration	شتاب برایند
skelp	شتاب کردن
retardation	شتاب منفی
peremptory	شتاب امیز
deceleration	شتاب کاهنده
deceleration	شتاب منفی
hurrying	راندن شتاب
hurrying	شتاب کردن
speeding	میزان شتاب
speeding	شتاب کامیابی
accelerated particle	ذره با شتاب
acceleration of free fall	شتاب ثقل
acceleration of free fall	شتاب گرانی
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
acceleration coefficient	ضریب شتاب
speed	شتاب کامیابی
accelerating power	قدرت شتاب
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
speed	شتاب حرکت
hurry	راندن شتاب
hurry	شتاب کردن
hasty	شتاب زده
accelerating	شتاب دادن
accelerates	شتاب دادن
accelerated	شتاب دادن
speeds	شتاب حرکت
speeds	میزان شتاب
accelerator	شتاب دهنده
hurries	راندن شتاب
hurries	شتاب کردن
hurriedly	از روی شتاب
tilts	شتاب پرتاب
speeding	شتاب حرکت
speeds	شتاب کامیابی
tilted	شتاب پرتاب
tilt	شتاب پرتاب
accelerate	شتاب دادن
acceleration of gravity	شتاب گرانی
angular acceleration	شتاب زاویهای
angular acceleratin	شتاب زاویهای
jot	با شتاب نوشتن
accelerators	الکترد شتاب ده
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
accelerator	الکترد شتاب ده