Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to polish off
با شتاب پرداخت کردن
Other Matches
cyclotron
دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
hying
شتاب کردن
make a push
شتاب کردن
to make a hurry
شتاب کردن
skeet
شتاب کردن
skelp
شتاب کردن
skelpit
شتاب کردن
to look sharp
شتاب کردن
to make haste
شتاب کردن
to come along
شتاب کردن
whirry
شتاب کردن
hie
شتاب کردن
hurrying
شتاب کردن
hurries
شتاب کردن
hurry
شتاب کردن
pelt
شتاب کردن ضربه
pelted
شتاب کردن ضربه
pelts
شتاب کردن ضربه
get a wiggle on
<idiom>
عجله کردن با شتاب رفتن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
scours
پرداخت کردن
disbursed
پرداخت کردن
furbishing
پرداخت کردن
pay off
پرداخت کردن
disburses
پرداخت کردن
furbish
پرداخت کردن
tumble
پرداخت کردن
furbished
پرداخت کردن
tumbled
پرداخت کردن
pay
پرداخت کردن
tumbles
پرداخت کردن
scoured
پرداخت کردن
scour
پرداخت کردن
furbishes
پرداخت کردن
disburse
پرداخت کردن
burnish
پرداخت کردن
polishes
پرداخت کردن
planish
پرداخت کردن
polish
پرداخت کردن
pays
پرداخت کردن
disbursing
پرداخت کردن
to finish off
پرداخت کردن
buffer
پرداخت کردن
paying
پرداخت کردن
burnishes
پرداخت کردن
reimbursing
باز پرداخت کردن
give
دادن پرداخت کردن
pay in advance
پیش پرداخت کردن
reimburses
باز پرداخت کردن
die burnish
پرداخت کردن حدیدهای
gives
دادن پرداخت کردن
curry
پرداخت کردن چرم
filed
ساییدن پرداخت کردن
payment in advance
پیش پرداخت کردن
reimburse
باز پرداخت کردن
file
ساییدن پرداخت کردن
buffs
با چرم پرداخت کردن
reimbursed
باز پرداخت کردن
giving
دادن پرداخت کردن
dabbing
پرداخت کردن سنگ
curries
پرداخت کردن چرم
smoothing
صاف کردن پرداخت
pay at sight
نقدا" پرداخت کردن
buff
با چرم پرداخت کردن
pay off
تسویه کردن پرداخت
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
defaults
عدم پرداخت قصور کردن
advancing
ترقی کردن پیش پرداخت
spot
کشف کردن اماده پرداخت
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
defaulting
عدم پرداخت قصور کردن
default
عدم پرداخت قصور کردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
advances
ترقی کردن پیش پرداخت
defaulted
عدم پرداخت قصور کردن
advance
ترقی کردن پیش پرداخت
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
final shaving
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
smooth the paint
رنگ کردن و پرداخت کردن
ro rub up
خمیر کردن پرداخت کردن
spend
پرداخت کردن خرج کردن
spends
پرداخت کردن خرج کردن
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
hastiness
شتاب
accelerator
شتاب
haste
شتاب
pelt
شتاب
hie thee
شتاب کن
accelerators
شتاب
pelted
شتاب
expediency
شتاب
pelts
شتاب
expedience
شتاب
acceleration
شتاب
unhurried
بی شتاب
in a hurry
در شتاب
hustling
شتاب
over hasty
پر شتاب
hustles
شتاب
hustled
شتاب
hustle
شتاب
precipitation
شتاب
at full lick
با شتاب
speeds
شتاب
speed
شتاب
at leisure
بی شتاب
speeding
شتاب
unhurriedly
بی شتاب
acceleration lane
خط شتاب
cursoriness
شتاب
precipitateness
شتاب زدگی
positive acceleration
شتاب مثبت
deceleration
شتاب منفی
accelerators
الکترد شتاب ده
hurriedly
از روی شتاب
initial acceleration
شتاب اولیه
coefficient of acceleration
ضریب شتاب
accelerators
شتاب دهنده
post deflection acceleration
شتاب ثانوی
retardation
شتاب منفی
in a hurried state
در حال شتاب
centripetal acceleration
شتاب مرکزگرا
hurry
راندن شتاب
impact acceleration
شتاب ضربه ای
hurrying
راندن شتاب
hurries
راندن شتاب
previousness
شتاب زدگی
post haste
با شتاب فراوان
accelerating
شتاب دادن
d. haste
شتاب زیاد
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
deceleration
شتاب کاهنده
peremptory
شتاب امیز
resultant acceleration
شتاب خالص
speeds
میزان شتاب
speeds
شتاب کامیابی
speeding
شتاب حرکت
speeding
میزان شتاب
speeding
شتاب کامیابی
speed
شتاب حرکت
speed
میزان شتاب
speed
شتاب کامیابی
accelerometer
شتاب سنج
acceleration time
زمان شتاب
acceleration space
فضای شتاب
acceleration principle
اصل شتاب
transverse acceleration
شتاب عرضی
acceleration of gravity
شتاب گرانی
speeds
شتاب حرکت
negative acceleration
شتاب منفی
electron acceleration
شتاب الکترون
despatched
کشتن شتاب
despatches
کشتن شتاب
despatching
کشتن شتاب
dispatch
کشتن شتاب
resultant acceleration
شتاب برایند
normal acceleration
شتاب عمودی
dispatched
کشتن شتاب
dispatches
کشتن شتاب
angular acceleration
شتاب زاویهای
angular acceleratin
شتاب زاویهای
net acceleration
شتاب خالص
net acceleration
شتاب برایند
hasty
شتاب زده
acceleration of gravity
شتاب گرانش
acceleration of gravity
شتاب ثقل
accelerator
الکترد شتاب ده
tilt
شتاب پرتاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com