Dictiornary-Farsi | با ضمانت از زندان دراوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to bail out	با ضمانت از زندان دراوردن


Other Matches

disprison	از زندان دراوردن
pecuniary liability	ضمانت ضمانت جبران خسارت
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
guaranty	ضمانت
sponsorship	ضمانت
warranties	ضمانت
warranty	ضمانت
suretyship	ضمانت
mainprise	ضمانت
gurantee	ضمانت
guarantees	ضمانت
guaranteed	ضمانت
guarantee	ضمانت
guarantee	ضمانت
guaranty	ضمانت
bail	ضمانت
warranting	ضمانت
bond	ضمانت
warrant	ضمانت
warranted	ضمانت
warrants	ضمانت
sponsored by	به ضمانت
sponsion	ضمانت
warranty	ضمانت
pledge [archaic] [guaranty]	ضمانت
presidio	زندان
slammer	زندان
quod	زندان
gaoling	زندان
gaoled	زندان
pokey	زندان
qoud	زندان
jails	زندان
jailing	زندان
jailed	زندان
jail	زندان
gaols	زندان
prisons	زندان
tolbooth	زندان
tollbooth	زندان
prison	زندان
hoosegow	زندان
calaboose	زندان
bridewell	زندان
dungeon	زندان
dungeons	زندان
grate	زندان
grated	زندان
grates	زندان
hothouses	زندان
hothouse	زندان
imprisonment	زندان
house of correction	زندان
gaol	زندان
bond	پیوستگی ضمانت
sanction	ضمانت اجرا
irrepleviable	ضمانت برندار
sponsor	ضمانت کردن
vouch	ضمانت کردن
insure	ضمانت کردن
sanctioned	ضمانت اجرا
sponsoring	ضمانت کردن
bonded	ضمانت شده
pledging	وثیقه ضمانت
sponsors	ضمانت کردن
guarantor	ضمانت کننده
guarantors	ضمانت کننده
pledges	وثیقه ضمانت
pledge	وثیقه ضمانت
pledged	وثیقه ضمانت
sanctioning	ضمانت اجرا
fiduciary bond	ضمانت شرافتی
guarantee period	دوره ضمانت
pecuniary liability	ضمانت پولی
guaranty	ضمانت نامه
irreplevisable	ضمانت برندار
limplied warranty	ضمانت ضمنی
letter of indemnity	ضمانت نامه
assurances	ضمانت وثیقه
joint and several guarantee	ضمانت تضامنی
express warranty	ضمانت صریح
warranties	ضمانت نامه
warranty	ضمانت نامه
sanctions	ضمانت اجرا
bail bond	ضمانت نامه
bailable	قابل ضمانت
bank bond	ضمانت بانکی
bank guarantee	ضمانت بانکی
bilable	ضمانت بردار
bondholder	ضمانت دار
contract guarantee	ضمانت قرارداد
assurance	ضمانت وثیقه
suretyship	عقد ضمانت
upon bail	بقیه ضمانت
answers	ضمانت کردن
answered	ضمانت کردن
guaranteed	ضمانت کردن
guarantee	ضمانت کردن
answer	ضمانت کردن
responsibility	ضمانت جوابگویی
responsibilities	ضمانت جوابگویی
vouch for	ضمانت کردن
guarantees	ضمانت کردن
answering	ضمانت کردن
cans	زندان کردن
wards	سلول زندان
canning	زندان کردن
prisons	زندان کردن
prison camp	زندان صحرایی
ward	سلول زندان
solitary confinement	زندان انفرادی
solitary confinement	زندان مجرد
prisons	وابسته به زندان
life sentence	حکم زندان
prison	وابسته به زندان
prison	زندان کردن
can	زندان کردن
imprisons	زندان کردن
imprisoning	زندان کردن
from out the prison	از توی زندان
dunggeon	زندان زیرزمین
lockup	زندان کردن
disciplinary segregation	زندان انضباطی
disciplinary barracks	زندان انضباطی
close confinement	زندان انفرادی
bagnio	زندان شرقی
jailbreak	فرار از زندان
imprison	زندان کردن
disciplinary barracks	زندان دژبان
black hole	زندان تاریک
black holes	زندان تاریک
house of d.	زندان موقتی
jailbreaks	فرار از زندان
confinement facility	تاسیسات زندان
sweatbox	زندان مجرد
incarcerated	در زندان نهادن
incarcerates	در زندان نهادن
incarcerating	در زندان نهادن
cell	زندان انفرادی
cell	زندان تکی
put in jail	در زندان افکندن
to break the prison	گریختن از زندان
put in jail	به زندان انداختن
prison camps	زندان صحرایی
prison breaking	زندان گریزی
prison breaker	زندان گریز
penology	اداره زندان
wardens	رئیس زندان
warden	رئیس زندان
cells	زندان تکی
cells	زندان انفرادی
lockups	زندان کردن
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
to cage up	در زندان افکندن
state prison	زندان ایالتی
serve time	در زندان به سر بردن
incarcerate	در زندان نهادن
to serve time	در زندان بسربردن
state prison	زندان دولتی
confinement	زندان بودن
to go bail for any one	ضمانت کسی راکردن
stand surety for a person	ضمانت کسی را کردن
able to justify bail	قادر به تقبل ضمانت
act as surety	کفالت یا ضمانت کردن
the watch is warranted	ضمانت شده است
bank guarantee	ضمانت نامه بانکی
bailment	رهایی به قید ضمانت
i guarantee his appearance	من ضمانت می کنم که حاضرشود
warranted	ضمانت کردن مجوز
sanctions	ضمانت اجرایی قانون
bail	تضمین ضمانت کردن
warrent	ضمانت یاتعهد کردن
sanction	ضمانت اجرایی قانون
warrants	ضمانت کردن مجوز
to stand surety for any one	ضمانت کسیرا کردن
warrant	ضمانت کردن مجوز
warranting	ضمانت کردن مجوز
guarantees	شخص ضمانت شده
board exchange warranty	ضمانت تعویض برد
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
guarantee	شخص ضمانت شده
sanctioning	ضمانت اجرایی قانون
it is not protected by sanctions	ضمانت اجرایی ندارد
guaranteed	شخص ضمانت شده
sanctioned	ضمانت اجرایی قانون
jug	زندان [اصطلاح روزمره]
breach of prison	جرم فرار از زندان
clink	زندان [اصطلاح روزمره]
ward	حیاط محوطه زندان
bastille	زندان عمومی سابق در
dungeons	سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes	سیاه چال ها [در زندان]
oubliette	سیاه چال [در زندان]
dungeon	سیاه چال [در زندان]
wards	حیاط محوطه زندان
governors	حاکم رئیس زندان
governor	حاکم رئیس زندان
coop	اغل گوسفند زندان
He was sent to jail.	اورابه زندان انداختند
extra good time	وقت معافیت از زندان