Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English
Persian
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
Other Matches
jitter
با عصبانیت رفتار کردن
chafe
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafes
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafing
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
nettle
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talked
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
speak
صحبت کردن
confabulate
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talks
صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
heat
عصبانیت
heebie jeebies
عصبانیت
infuriation
عصبانیت
boiling point
عصبانیت
boiling points
عصبانیت
heats
عصبانیت
willies
عصبانیت
huff
عصبانیت
ire
عصبانیت
snit
عصبانیت
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
thraw
درد عصبانیت
on the warpath
<idiom>
عصبانیت زیاد
to soften one's anger
فرونشاندن عصبانیت
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
cut off one's nose to spite one's face
<idiom>
به حدنهایت رسیدن عصبانیت
jitters
عصبانیت فوق العاده
jitter
با عصبانیت سخن گفتن
for crying out loud
<idiom>
نشان دادن عصبانیت
ill at ease
<idiom>
احساس عصبانیت وناراحتی
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
hangry
<adj.>
گشنگی که دچار عصبانیت میشود
turn over in one's grave
<idiom>
از عصبانیت سکته میکنددق میکند
stir up a hornet's nest
<idiom>
باعث عصبانیت مردم شدن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
to snap at someone
یکدفعه سر کسی
[با عصبانیت]
داد زدن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
to make ones blood run cold
کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
colloquies
صحبت
mouth
صحبت
mouthed
صحبت
parle
صحبت
colloquy
صحبت
talk
صحبت
mouthing
صحبت
talked
صحبت
confabulation
صحبت
talks
صحبت
collocutor
هم صحبت
mouths
صحبت
conversed
صحبت
conversing
صحبت
chitchat
صحبت
converses
صحبت
converse
صحبت
conversationalist
خوش صحبت
conversationalists
خوش صحبت
articulating
ماهر در صحبت
articulates
ماهر در صحبت
asides
صحبت تنها
duologue
صحبت دونفری
articulate
ماهر در صحبت
chit-chat
صحبت کوتاه
chit chat
صحبت کوتاه
conversable
خوش صحبت
conversationist
خوش صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
chitchat
صحبت کوتاه
chatty
خوش صحبت
dialogues
گفتگو صحبت
sniffles
صحبت تودماغی
my inter locvtor
طرف صحبت من
well-spoken
خوش صحبت
sniffled
صحبت تودماغی
well spoken
خوش صحبت
aside
صحبت تنها
sniffle
صحبت تودماغی
shoptald
صحبت بازاری
sniffling
صحبت تودماغی
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
telephone frequency
فرکانس صحبت
speeches
صحبت نطق
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
pillow talk
صحبت خودمانی
natters
صحبت دوستانه
cross talk
تداخل صحبت
nattering
صحبت دوستانه
speech
صحبت نطق
coze
صحبت خودمانی
private talk
صحبت خصوصی
natter
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
dialog
صحبت با شخص دیگر
blather
صحبت بی معنی واحمقانه
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com