Dictiornary-Farsi | با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
It wI'll eventually pay off.	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )


Other Matches

I have finally come to the conclusion that…	با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.	خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
to be a foregone conclusion <idiom>	نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
devices	روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device	روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
unions	تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union	تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
foregone conclusion	نتیجه حتمی نتیجه مسلم
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
effecting	نتیجه
inference	نتیجه
inferences	نتیجه
afterclap	نتیجه
frustrated	بی نتیجه
products	نتیجه
effected	نتیجه
effect	نتیجه
effectless	بی نتیجه
growth	نتیجه
eduction	نتیجه
educt	نتیجه
to no purpose	بی نتیجه
of no issue	بی نتیجه
ineffectual	بی نتیجه
ineffective	بی نتیجه
product	نتیجه
consequence	نتیجه
affect	نتیجه
affects	نتیجه
indeterminate	بی نتیجه
run into <idiom>	نتیجه
consequent	نتیجه
outgrowth	نتیجه
consequences	نتیجه
outcome	نتیجه
abortive	بی نتیجه
whereupon	که در نتیجه ان
thanks	در نتیجه
harvests	نتیجه
harvested	نتیجه
payoff	نتیجه
resulted	نتیجه
resulting	نتیجه
payoffs	نتیجه
upshot	نتیجه
harvest	نتیجه
decisions	نتیجه
decision	نتیجه
inconclusive	بی نتیجه
result	نتیجه
outcomes	نتیجه
conclusion	نتیجه
thanks to.....	در نتیجه
inconseqential	بی نتیجه
inconsequent	بی نتیجه
sequent	نتیجه
ineffetual	بی نتیجه
conclusions	نتیجه
sequela	نتیجه
issueless	بی نتیجه
resultful	پر نتیجه
sequitur	نتیجه
in the sequel	در نتیجه
rests	نتیجه
outgrwth	نتیجه
inconsecutive	بی نتیجه
rest	نتیجه
growths	نتیجه
generalizations	نتیجه کلی
generalization	نتیجه کلی
aborted	بی نتیجه ماندن
abort	بی نتیجه ماندن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
deduces	نتیجه گرفتن
issued	نتیجه بحث
hard and fast rule <idiom>	نتیجه ماندگار
knock one's head against the wall <idiom>	کاربی نتیجه
resultful	نتیجه بخش
generalisations	نتیجه کلی
net result	نتیجه نهایی
synthesis	نتیجه گیری
syntheses	نتیجه گیری
issues	نتیجه بحث
denouement	نتیجه نمایش
denouements	نتیجه نمایش
issue	نتیجه بحث
dTnouements	نتیجه نمایش
illiative	حاکی از نتیجه
aborts	بی نتیجه ماندن
aborting	بی نتیجه ماندن
vainly	بدون نتیجه
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
sequels	نتیجه پایان
talk out of <idiom>	به نتیجه نرسیدن
sequel	نتیجه پایان
computation	نتیجه محاسبه
perficient	نتیجه بخش
computations	نتیجه محاسبه
net reaction	واکنش نتیجه
consequence	نتیجه منطقی
consequences	نتیجه منطقی
adverse reaction	نتیجه جانبی
by-effect	نتیجه جانبی
byeffect	نتیجه جانبی
fall-out [side effect]	نتیجه جانبی
secondary effect	نتیجه جانبی
period	نتیجه غایی
corollary	نتیجه فرع
corollary	نتیجه فرعی
corollaries	نتیجه فرع
corollaries	نتیجه فرعی
put through	به نتیجه رساندن
printouts	نتیجه چاپی
printout	نتیجه چاپی
consequent	نتیجه بخش
side-effects	نتیجه جانبی
deduce	نتیجه گرفتن
deduced	نتیجه گرفتن
deducing	نتیجه گرفتن
side-effect	نتیجه جانبی
periods	نتیجه غایی
side effect	نتیجه جانبی
spillover effect	نتیجه جانبی
illative	نتیجه رسان
conclusions	نتیجه گیری
negotiation result	نتیجه مذاکرات
void result	نتیجه بی اعتبار
consecution	نتیجه منطقی
condition of subsequent events	شرط نتیجه
condition of corollary	شرط نتیجه
concluder	نتیجه گیرنده
fruitlessness	عدم نتیجه
fruitlessly	بدون نتیجه
cheating does not prosper	تقلب نتیجه
conclusion	انجام نتیجه
without result	بی نتیجه بیهوده
call by result	فراخوانی با نتیجه
by product	نتیجه فرعی
negotiation outcome	نتیجه مذاکرات
to pull a result	نتیجه گرفتن
hatch	نتیجه خط انداختن
to come a mucker	به نتیجه نرسیدن
conclusions	انجام نتیجه
to effectuate a conclusion	نتیجه دادن
to fall through	به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
conclusion	نتیجه گیری
ultimaratio	نتیجه غایی
to bring to an issve	به نتیجه رساندن
void result	نتیجه باطل
search result	نتیجه جستجو
to came a howler	به نتیجه نرسیدن
issue [outcome]	نتیجه [بحثی ]
hatched	نتیجه خط انداختن
subsumption	نتیجه گیری
final result	نتیجه نهایی
fine drawn	نتیجه ورزش
test announcement	نتیجه ازمایش
hereon	در نتیجه این
non sequiturs	نتیجه کاذب
non sequitur	نتیجه کاذب
It is absolutely useless . It is a waste of time .	بی نتیجه است
successes	پیروزی نتیجه
to come to grief	به نتیجه نرسیدن
success	پیروزی نتیجه
foregone conclusion	نتیجه نابهنگام
the long and the short of it <idiom>	نتیجه کلی
at	در نتیجه بر حسب
result of the negotiations	نتیجه مذاکرات
evidentiary effect	نتیجه مشهود
to drawa conclusion	نتیجه گرفتن
fall through	به نتیجه نرسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
blind search	جیستجوی بی نتیجه
wrap up	به نتیجه رسیدن
hatches	نتیجه خط انداختن
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن
to be kept at bay	بی نتیجه حمله کردن
side-effect	اثرجانبی نتیجه جانبی
backfires	نتیجه معکوس گرفتن
firstling	نوبر نخستین نتیجه
to come to a conclusion	به نتیجه ایی رسیدن
frustration of contract	بی نتیجه ماندن قرارداد
backfired	نتیجه معکوس گرفتن
obvert	نتیجه معکوس گرفتن از
come to good	نتیجه خوب دادن
to come to good	نتیجه خوب دادن
backfire	نتیجه معکوس گرفتن
backfiring	نتیجه معکوس گرفتن
blow pipe	نتیجه ه شیشه گری
inferentially	ازراه نتیجه گیری
write me the result	نتیجه را برای من بنویسید
the result was	نتیجه اش این بود که
resulting	برامد نتیجه دادن
resulting	ناشی شدن نتیجه
test announcement	اعلام نتیجه ازمایش
telic	متضمن نتیجه غایی
apriori	از علت پی به نتیجه بردن