Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (39 milliseconds)
English
Persian
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
Other Matches
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
mechanicalism
عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
ganged
وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
pilot model
مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
analytical engine
ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
carriage
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriages
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
microphonics
انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
mechanical
مکانیکی
gadgets
مکانیکی
gadget
مکانیکی
mechnical
مکانیکی
mechanic
هنرور مکانیکی
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
grab bucket
بیل مکانیکی
robot
ادم مکانیکی
crane shovel
بیل مکانیکی
mechanician
هنرور مکانیکی
mechanical energy
انرژی مکانیکی
mechanical efficiency
کارایی مکانیکی
mechanical efficiency
بازده مکانیکی
mechanical advantage
مزیت مکانیکی
robots
ادم مکانیکی
shovel
بیل مکانیکی
dynamic viscosity
گرانروی مکانیکی
power shovel
بیل مکانیکی
shoveled
بیل مکانیکی
mechanical drawing
ترسیم مکانیکی
shoveling
بیل مکانیکی
shovelled
بیل مکانیکی
shovelling
بیل مکانیکی
mechanical efficiency
راندمان مکانیکی
shovels
بیل مکانیکی
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
ultrasonic
نوسانات مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
mechanotherapy
معالجه مکانیکی
mechanical properties
خواص مکانیکی
actuator
عملگر مکانیکی
forklift track
بیل مکانیکی
mechanical resolution
تراکم مکانیکی
mechanical de icing
یخ زدایی مکانیکی
mechanical translation
ترجمه مکانیکی
mechanical stabilization
استوارسازی مکانیکی
contact mine
مین مکانیکی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
dashpot
خفه کن مکانیکی
buckets
بیل مکانیکی
bucket
بیل مکانیکی
automaton
ادم مکانیکی
mechanically
بطور مکانیکی
automatons
ادم مکانیکی
mechanicalness
خاصیت مکانیکی
grab crane
بیل مکانیکی
grab excavator
بیل مکانیکی
mechanical stimulation
تحریک مکانیکی
mechanism
اجزاء مکانیکی
absolute viscosity
گرانروی مکانیکی
mechanical stabilization
تثبیت مکانیکی
mechanical analysis
تجزیه مکانیکی خاک
mechanical data processing
پردازش داده مکانیکی
mechanical equivalent of heat
هم ارز مکانیکی گرما
motored
منبع نیروی مکانیکی
power rammer
زمین کوب مکانیکی
motors
منبع نیروی مکانیکی
motor
منبع نیروی مکانیکی
elision
باقوه مکانیکی شکستن
fractional sampling
نمونه گیری مکانیکی
fan blower
بادزن مکانیکی یاماشینی
motor-
منبع نیروی مکانیکی
grab bucket crane
جرثقیل با بیل مکانیکی
mechanism
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanisms
عوامل مکانیکی مکانیزم
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
shovelful
حجم و اندازه بیل مکانیکی
mechanical equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
mechanical move
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
boomed
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boom
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
electronic
یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
booms
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booming
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
mechanical time fuze
ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
workbench
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
workbenches
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
mechanical sweep
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
rocker shovel
بیل مکانیکی مناسب تونی کنی
materiel
قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
electromotion
جریان برق حرکت مکانیکی که ازالکتریک پیداشود
coupler
وسیله مکانیکی برای اتصال دو یا چند هادی
inductive coupling
شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
break down
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
android
نام یک ادم مکانیکی که شبیه انسان مذکر است
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
thermal shock
تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
selector
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
burster
یک وسیله مکانیکی که خروجی کامپیوتری چند صفحهای راجدا میکند
selectors
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
actuator
وسیله مکانیکی که توسط سیگنال خارجی قابل کنترل است
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
end stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
cabs
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
switches
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
airbrush
یک ابزار نقاشی که الگوهای نامنظم از نقاط را ایجاد میکند مانند اسپری مکانیکی
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
switched
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
CD
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
CDs
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
equipment
تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fluttering
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttered
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutter
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
machinery
ماشین الات
machinary
ماشین الات
enginery
ماشین الات
ultrasonic inspection
متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
mechanician
مکانیک ماشین الات
scrap
ماشین الات اوراق
heavy goods
ماشین الات سنگین
scrapping
ماشین الات اوراق
machinery designer
طراح ماشین الات
scraps
ماشین الات اوراق
heavy machinery
ماشین الات سنگین
plants
ماشین الات کارخانه
mechanics
علم ماشین الات
plant
ماشین الات کارخانه
scrapped
ماشین الات اوراق
building machinery
ماشین الات ساختمانی
light machinery
ماشین الات سبک
carpenter's machines
ماشین الات درودگری
clappers
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
clapper
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
operator of light machinery
اپراتور ماشین الات سبک
automation
خودکار شدن ماشین الات اتوماسیون
grader
یکی از ماشین الات راه سازی
economic life
مدت بهره برداری از ماشین الات
lifter
وسیله مکانیکی که نور مغناطیسی را از نوک هنگام برگشت نور جدا میکند
gas fitter
فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
dat
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
fixed assets
درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
acm
Computing Asssociationfor انجمن ماشین الات کامپیوتری achinery
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
conservation
[darn]
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
access mechanism
دستگاه مکانیکی در واحدذخیره دیسک که نوکهای مخصوص خواندن و نوشتن را روی شیارهای صحیح دیسک قرار میدهد مکانیزم دستیابی
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
busked
مجهز کردن
tool
مجهز کردن
equipping
مجهز کردن
busk
مجهز کردن
equips
مجهز کردن
busking
مجهز کردن
busks
مجهز کردن
imp
مجهز کردن
imps
مجهز کردن
habilitate
مجهز کردن
equip
مجهز کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com