English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
impulsively با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
Other Matches
abuleia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abulia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
willpower تصمیم جدی نیروی اراده
involuntarily بدون اراده
spermatorrhoea خروج منی بدون اراده احتلام
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
intentions اراده
resolution اراده
animus اراده
intention اراده
resolutions اراده
thy will اراده تو
thy will اراده ات
infirm of purpose بی اراده
volitionally با اراده
on the impluse of the moment بی اراده
nisus اراده
determination اراده
weak kneed بی اراده
will اراده
passives بی اراده
abulic بی اراده
passive بی اراده
willed اراده
weak-kneed بی اراده
aimless بی اراده
volition اراده
purposeful با اراده
wills اراده
will-power اراده
voluntariness اراده
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
steely look نگاه با اراده
driftless بی مرام بی اراده
willed اراده کردن
it is our pleasure to اراده ما اینست که
volitionary وابسته به اراده
wills اراده کردن
will اراده کردن
voluntarily از روی اراده
self will اراده شخصی
volition از روی اراده
automatons ادم بی اراده
automaton ادم بی اراده
voluntarism اراده گرایی
will-power قدرت اراده
An iron wI'll. اراده آهنین
abulic فاقد اراده
free will ازادی اراده
free will اراده ازاد
willable قابل اراده
will therapy اراده درمانی
dysbulia اختلال اراده
social will اراده اجتماعی
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
real will نظریه اراده واقعی
To have a strong wI'll. اراده قوی داشتن
He is strong-wI'lled. آدم با اراده ای است
what is your will? اراده شما چیست
will of iron <idiom> اراده آهنین داشتن
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
libertarians طرفدار ازادی اراده
libertarian طرفدار ازادی اراده
of one's own volition از روی اراده خود
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
animal مربوط به روح وجان یا اراده
abulomania دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
animals مربوط به روح وجان یا اراده
will temprament tests ازمونهای اراده- خلق وخوی
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
tenant at will متصرف به میل و اراده مالک
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
automatize کسی را بی اراده الت دست کردن
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
It depends on your decison. بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
jelly bean ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
downy's will temperament test ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
voluntarism فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
irritation تحریک
stimulation تحریک
boils تحریک
boil تحریک
excitement تحریک
excitements تحریک
provocation تحریک
persuasions تحریک
kiaugh تحریک
persuasion تحریک
excitation تحریک
incitement تحریک
agitation تحریک
irritations تحریک
instigation تحریک
snit تحریک
afterdischarge رد تحریک
provacation تحریک
impulsions تحریک
impulsion تحریک
provcation تحریک
stimulus تحریک
suasion تحریک
stimuli تحریک
incitation تحریک
boiled تحریک
fomentation تحریک
provocations تحریک
inanition تحریک
energizes تحریک کردن
stimulator تحریک کننده
provoke تحریک کردن
excites تحریک کردن
self excitation خود تحریک
energizing تحریک کردن
provoked تحریک کردن
series excitation تحریک سری
energised تحریک کردن
energises تحریک کردن
energising تحریک کردن
goad تحریک کردن
goaded تحریک کردن
goading تحریک کردن
steam up تحریک کردن
step by step excitation تحریک تدریجی
instigates تحریک کردن
provokes تحریک کردن
set on تحریک کردن به
instigate تحریک کردن
instigated تحریک کردن
stimulater تحریک کننده
instigating تحریک کردن
goads تحریک کردن
animations تحریک سرزندگی
inirritable تحریک ناپذیر
drives تحریک کردن
drive تحریک کردن
knock up تحریک کردن
knock-up تحریک کردن
radiation excitation تحریک تابشی
knock-ups تحریک کردن
rebarbative تحریک کننده
incitor تحریک کننده
innervation تحریک عصب
inspirit تحریک کردن
animation تحریک سرزندگی
mechanical stimulation تحریک مکانیکی
natural excitation تحریک طبیعی
excitable تحریک پذیر
excitable قابل تحریک
irritable تحریک پذیر
light stimulus تحریک نور
over excitation تحریک بیش از حد
persuasible تحریک شدنی
key up تحریک کردن
irritative ناشی از تحریک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com