Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
Other Matches
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
despatching
روانه کردن فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
despatches
روانه کردن فرستادن
despatched
روانه کردن فرستادن
dispatched
روانه کردن فرستادن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
to take ship
با کشتی حمل کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
sailed
با کشتی حمل کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
sail
با کشتی حمل کردن
sailings
با کشتی حمل کردن
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
dispatch
فرستادن
dispatched
فرستادن
dispatches
فرستادن
send
فرستادن
packs
فرستادن
sending
فرستادن
sends
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
despatching
فرستادن
remit
فرستادن
to send off
فرستادن
send round
فرستادن
remits
فرستادن
send out
فرستادن
remitted
فرستادن
send in
فرستادن
to send back
پس فرستادن
remitting
فرستادن
send back
پس فرستادن
to a. letter
فرستادن
despatched
فرستادن
despatches
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
to send off
فرستادن
despatch
فرستادن
consigning
فرستادن
consign
فرستادن
dispateh
فرستادن
consigns
فرستادن
hand over
فرستادن
pack
فرستادن
consigned
فرستادن
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
call for some one
پی کسی فرستادن
consignments
امانت فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
consignment
امانت فرستادن
remittances
فرستادن پول
to send a message
پیام فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
return
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
delegate
به نمایندگی فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
returns
پس فرستادن عودت
to send for a person
بی کسی فرستادن
remittance
فرستادن پول
jamming
پارازیت فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
issue
نشریه فرستادن
mails
باپست فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
send up
بزندان فرستادن
pulsing
فرستادن موج
forward
فرستادن رساندن
mail
باپست فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
send-ups
بزندان فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issues
نشریه فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
fade
کج فرستادن گوی گلف
fades
کج فرستادن گوی گلف
circularize
پرسش نامه فرستادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radios
پیام رادیویی فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com