English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
shoot down با گلوله کشتن
Other Matches
trends مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
frangible bullet گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
ogive ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
dud منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
side spray بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
assassinating کشتن
slay کشتن
murder کشتن
assassinated کشتن
assassinates کشتن
slays کشتن
smites کشتن
smite کشتن
despatched کشتن
despatches کشتن
despatching کشتن
dispatch کشتن
dispatched کشتن
dispatches کشتن
slaying کشتن
smiting کشتن
murdered کشتن
murdering کشتن
captures کشتن
capturing کشتن
kill کشتن
kills کشتن
killings کشتن
killing کشتن
slake کشتن
slaked کشتن
capture کشتن
put to death کشتن
to carry off کشتن
murders کشتن
assassinate کشتن
extinguishing کشتن
extinguishes کشتن
extinguish کشتن
to send to glory کشتن
to put to death کشتن
to put out of the way کشتن
to do for کشتن
to crush to death کشتن
slakes کشتن
doin کشتن
benumb کشتن
misdo کشتن
amortize کشتن
kill off <idiom> کشتن
knock off کشتن
administers کشتن
administering کشتن
administered کشتن
administer کشتن
obtund کشتن
to do to dcath کشتن
to put to the sword کشتن
burke کشتن
flesher کشتن
cause to be kill به کشتن دادن
casue to be killed به کشتن دادن
to claim somebody's life کسی را کشتن
kill کشتن اهک
to squeeze to death با فشار کشتن
prolicide کشتن اخلاف
to kill beef گاو کشتن
blood sport کشتن شکار
blood sports کشتن شکار
feticide کشتن جنین
kills کشتن اهک
put away <idiom> کشتن حیوانات
pole ax با تبرچکش کشتن
electrocutes بابرق کشتن
slay باخشونت کشتن
dispatches کشتن شتاب
despatching کشتن شتاب
despatched کشتن شتاب
slays باخشونت کشتن
electrocuted بابرق کشتن
electrocute بابرق کشتن
despatches کشتن شتاب
dispatched کشتن شتاب
to kill somebody کسی را کشتن
electrocuting بابرق کشتن
prey on (upon) <idiom> کشتن وخوردن
dispatch کشتن شتاب
slaying باخشونت کشتن
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
attempt on somebody's life قصد کشتن کسی
fordo کشتن ویران ساختن
outed قطع کردن کشتن
quench کشتن یا خفه کردن
out- قطع کردن کشتن
out قطع کردن کشتن
foredo کشتن ویران ساختن
coup de grace کشتن از روی ترحم
butcher ادم خونریز کشتن
euthansia کشتن از روی ترحم
murder کشتن بقتل رساندن
quenches کشتن یا خفه کردن
murdered کشتن بقتل رساندن
murdering کشتن بقتل رساندن
butchers ادم خونریز کشتن
murders کشتن بقتل رساندن
mortified ریاضت دادن کشتن
mortifies ریاضت دادن کشتن
mortify ریاضت دادن کشتن
in pride of grease مناسب برای کشتن
quenched کشتن یا خفه کردن
rat موش گرفتن کشتن
butchering ادم خونریز کشتن
butchered ادم خونریز کشتن
electrocution کشتن یا مرگ دراثر برق
to kill off کشتن وازشران اسوده شدن
To kI'll animals for food . جانوران را برای غذا کشتن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
prolicide کشتن اولاد بچه کشی
to put any one out of the way کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
rub out <idiom> کاملا ویرا کردن ،کشتن
self annihilation کشتن نفس خود نابود سازی
spermicidal منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocide منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
to nip or crush in the bud در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
shoot زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
spermatocidal منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
angle of arrival زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
antibiotics مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
cartridges گلوله
line shot گلوله در خط
projectile گلوله
cannon proof ضد گلوله
cartridge گلوله
shell proof ضد گلوله
fire ball گلوله
glomerule گلوله رگ
clues گلوله نخ
bullet-proof ضد گلوله
bullet گلوله
shots گلوله
shot گلوله
ball گلوله
clue گلوله نخ
gunshots گلوله
rounds گلوله ها
bullets گلوله
globe گلوله
roundest گلوله
globes گلوله
gunshot گلوله
round گلوله
pellet گلوله
shelling گلوله توپ
shell گلوله توپ
lost گلوله ناپیدا
fragmenting بسک گلوله
fragments بسک گلوله
line of impact خط اصابت گلوله
hit اصابت گلوله
hits اصابت گلوله
bombardments گلوله باران
buckshot گلوله سربی
hitting اصابت گلوله
trajectory مسیر گلوله
ball گلوله کردن
trajectory خط سیر گلوله
bullet گلوله فشنگ
trajectories خط سیر گلوله
number of rounds تعداد گلوله ها
bullet گلوله تفنگ
trajectories مسیر گلوله
bullets گلوله تفنگ
shells گلوله توپ
loading tray سینی پر کن گلوله
live round گلوله جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com