Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English
Persian
in place of
بجای درعوض
Search result with all words
ant
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
anth
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
anti
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
Other Matches
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
quid pro quos
درعوض
quid pro quo
درعوض
in the room of
درعوض
in return for
درعوض
in e. for
درعوض
in exchange for
درعوض
in return
درعوض
[کاری]
by way of reciprocation
درعوض
[کاری]
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
vice-
بجای
vices
بجای
vice
بجای
vises
بجای
lieu
بجای
per pro
بجای
in payment of
بجای
in the room of
بجای
in his stead
بجای او
Instead of you
بجای تو
instead of
بجای
in lieu of
بجای
in exchange for
بجای
in return for
بجای
for
بجای از طرف
to pass for
قلمدادشدن بجای
he succeeded his father
بجای پدرنشست
quid pro quos
بجای عوض
stead
بجای بعوض
instead of celebrating
بجای جشن
instead
بجای اینکه
instead of
<conj.>
بجای
[بعوض]
quid pro quo
بجای عوض
in somebody's place
بجای کسی
elsewhere
بجای دیگر
take your mirks
فرمان بجای خود
back to your seats
برگردید بجای خود
instead of the other way around
بجای برعکس این
instead of vice versa
بجای برعکس این
on your marks
فرمان بجای خود
instead of the reverse
بجای وارونه این
were i in his skin
اگر بجای او بودم
impersonify
بجای شخص گرفتن
hardwired connection
می بجای ورودی و سوکت
O.K.
اصط لاحی که بجای
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
he could p for an englishman
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of doing
بجای اینکه انجام بدهند
I wI'll sign for him .
من بجای اوامضاء خواهم کرد
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . .
اگر بجای شما بودم …
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
phraseography
نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
Ferdowsi left a good name behind.
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
i wish you would go
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
recuperation
عمل برگرداندن لوله بجای خود
eat the ball
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
enallage
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
ampersand
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
conscription of weath
گرفتن پول و مال بجای سرباز
succedaneum
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
overstand
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
persepolis
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ventriloquist
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinspotter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
cheats
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
ventriloquistic
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
whipping boy
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
cheat
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
pinsetter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
cheated
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
scratch pads
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
Molotov cocktail
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
lightest
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
Molotov cocktails
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
the piping time
زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplaned
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
kinnikinnic
برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
wampun
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
lighted
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
mince pie
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
manrope
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
mince pies
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
interior label
بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
jelutong
ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
netball
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
puncheon
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
wampum
صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
kauri
کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
antimatter
جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
wampumpeag
صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hi
فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
partial carry
فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamer
یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamers
یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
low resolution graphics
توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plotted
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plots
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card
کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
goofy foot
موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
conceptual tool
وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
goldbrick
جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
squidding
استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
changelings
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changeling
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
thrashing
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual
تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
elf child
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ringing the changes
ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
well-behaved
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
wireless network
شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
pens
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pen
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com