English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
Other Matches
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
putative قلمداد شده
to describe as قلمداد کردن
to palm off as قلمداد کردن
criminate جانی قلمداد کردن
incriminating مقصر قلمداد کردن
pronounce quilty مجرم قلمداد کردن
to set ذیحق قلمداد کردن
incriminate مقصر قلمداد کردن
incriminated مقصر قلمداد کردن
incriminates مقصر قلمداد کردن
extenuate کم ارزش قلمداد کردن
assigns قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning قلمداد کردن اختصاص دادن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
plead not guilty خود رابیگناه قلمداد کردن
assign قلمداد کردن اختصاص دادن
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
pseudoscience مجموعه تئوریها وفرضیه هاوروشهایی که بغلط علمی قلمداد میگردند
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
incriminate به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
penalised کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
in the room of بجای
in return for بجای
in lieu of بجای
in his stead بجای او
lieu بجای
in exchange for بجای
in payment of بجای
Instead of you بجای تو
per pro بجای
vises بجای
instead of بجای
vice- بجای
vices بجای
vice بجای
quid pro quo بجای عوض
in place of بجای درعوض
instead بجای اینکه
he succeeded his father بجای پدرنشست
instead of <conj.> بجای [بعوض]
for بجای از طرف
quid pro quos بجای عوض
stead بجای بعوض
to pass for قلمدادشدن بجای
elsewhere بجای دیگر
in somebody's place بجای کسی
instead of celebrating بجای جشن
echoes هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
perfoliate درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
traced نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaging متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averages متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traces نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
loads برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softest دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
softer دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
were i in his skin اگر بجای او بودم
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
impersonify بجای شخص گرفتن
back to your seats برگردید بجای خود
O.K. اصط لاحی که بجای
instead of the reverse بجای وارونه این
instead of vice versa بجای برعکس این
instead of the other way around بجای برعکس این
take your mirks فرمان بجای خود
on your marks فرمان بجای خود
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
suffix notation عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
seconded که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconds که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
second که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
mastered و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
seconding که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
masters و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
faxing کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxes کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
faxed کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
fax کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
instead of working بجای اینکه او کار بکند
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
standard نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
auto کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
standards نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
autos کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
phototransistor نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
self- قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfers زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
config.sys این فایل در هنگام روشن شدن CPU یک بار خوانده میشود و سیستم عامل بار میشود
transferring زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
palmtop کامپیوتر شخصی که آن قدر کوچک است که در یک است جا میشود و با دست دیگر پردازش میشود
addition عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود
additions عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com