English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
Other Matches
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
to come to a بحالت خبردار ایستادن
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
saluted سلام
salutes سلام
regarded سلام
regard سلام
regards سلام
saluting سلام
all hail سلام
allhail سلام
good afternoon سلام
salute سلام
ave سلام
salaam سلام
salaamed سلام
salaaming سلام
salaams سلام
greets : سلام
salutation سلام
salutations سلام
howdy سلام !
greetings سلام
greeted : سلام
greeting سلام
greet : سلام
hullo سلام
kind regards سلام
hello سلام
hailing : سلام درود
hails سلام کردن
hails : سلام درود
salutes سلام دادن
salute سلام دادن
hello سلام کردن
take the salute سلام گرفتن
hailed سلام کردن
saluting gun توپ سلام
hellos سلام کردن
hallos سلام کردن
hail : سلام درود
salaam سلام کردن
salaamed سلام کردن
salaaming سلام کردن
salaams سلام کردن
hail سلام کردن
to give the time of day سلام کردن
to take the salute سلام گرفتن
hailed : سلام درود
hailing سلام کردن
hullos سلام کردن
greetings سلام کننده
blank catridge گلوله سلام
color salute سلام به پرچم
saluting سلام دادن
sty سنده سلام
full dress لباس سلام
gun salute تیر سلام
saluted سلام دادن
half cap نیم سلام
stye سنده سلام
styes سنده سلام
greeting سلام کننده
admirals' march سلام تیمساری
sties سنده سلام
minute gun توپ سلام
nodding acquaintance سلام علیک
curtseying سلام یاتواضع کردن
curtsied سلام یاتواضع کردن
curtsies سلام یاتواضع کردن
curtsying سلام یاتواضع کردن
curtsy سلام یاتواضع کردن
curtsey سلام یاتواضع کردن
Please give him my (best) regards. سلام مرا به اوبرسانید
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
to fire salute توپ سلام انداختن
fire salute توپ سلام انداختن
hail سلام برشما باد
to salute an officer افسری را سلام دادن
hails سلام برشما باد
peace be with you سلام برشما باد
give my r. s to him سلام مرابه او برسانید
hailing سلام برشما باد
hailed سلام برشما باد
saluter سلام دهنده یاکننده
to make a curtsy سلام زنانه کردن
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
to return a greeting جواب سلام دادن
Give him my regards. سلام من را به او برسان. [مرد]
evening gun توپ سلام شامگاه
salutations تعارف سلام اول نامه
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
To be a nodding acquaintance of someone . با کسی سلام وعلیک داشتن
present arms سلام درحال پیش فنگ
personal salute تیر سلام برای افراد
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
salutation تعارف سلام اول نامه
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
he has an axe to grind سلام لربی طمع نیست
Everyone sends their regards to you. همگی بهت سلام رسوندن.
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
levee سلام عام بارعام دادن
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Can't you just say hello like a normal person? نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
cap سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute سلام پرچم احترام به پرچم
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facings یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
manoeuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminals سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
deafly بحالت کری
instatu quo بحالت پیشین
au naturel بحالت طبیعی
apeak بحالت عمودی
to stand at a بحالت خبردارایستادن
To give someone a good thrashing. خوش بحالت
on guard بحالت گارد
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
stabilized بحالت موازنه دراوردن
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
geitja makki دفاع دوبله بحالت
stabilizes بحالت موازنه دراوردن
on guard بحالت محافظ باش
stabilize بحالت موازنه دراوردن
stabilising بحالت موازنه دراوردن
stabilised بحالت موازنه دراوردن
stabilises بحالت موازنه دراوردن
to heave to بحالت ایست دراوردن
Zen استراحت بحالت نشسته
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
tetanize بحالت انقباض دائم دراوردن
vitrifiable قابل تبدیل بحالت زجاجی
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
poise وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
deploys بحالت صف دراوردن قرار دادن قشون
deploy بحالت صف دراوردن قرار دادن قشون
alert بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerted بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
deploying بحالت صف دراوردن قرار دادن قشون
alerts بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
pullover پرس سینه بحالت خوابیده روی نیکت
side cast پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
pullovers پرس سینه بحالت خوابیده روی نیکت
military impedimenta شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
seral مربوط به تغییر وسیر تکامل یک منطقه از لم یزرعی بحالت ابادانی وپر درختی
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
to fetch up ایستادن
cease ایستادن
stopped ایستادن
aby ایستادن
seogi ایستادن
stand ایستادن
ceased ایستادن
ceases ایستادن
ceasing ایستادن
stop ایستادن
to stand by ایستادن
to come to a stand ایستادن
stopping ایستادن
be under way ایستادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com