English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
circularize بخشنامه فرستادن به
Other Matches
circulars بخشنامه
hersey بخشنامه
circular بخشنامه
encyclic بخشنامه پاپ
circulars بخشنامه نشریه
circularize بخشنامه کردن
circularize بخشنامه صادرکردن
circular بخشنامه نشریه
circulations جریان بخشنامه
circulates بخشنامه کردن
circular letter بخشنامه اداری
circulated بخشنامه کردن
circulation جریان بخشنامه
circulate بخشنامه کردن
directives حکم امریه بخشنامه
directive حکم امریه بخشنامه
encyclicals عمومی وابسته به بخشنامه پاپ
encyclical عمومی وابسته به بخشنامه پاپ
send فرستادن
consigns فرستادن
consigning فرستادن
consigned فرستادن
remitting فرستادن
to a. letter فرستادن
sending فرستادن
sends فرستادن
to send off فرستادن
remitted فرستادن
send round فرستادن
remit فرستادن
dispateh فرستادن
remits فرستادن
hand over فرستادن
despatch فرستادن
send back پس فرستادن
to send back پس فرستادن
send in فرستادن
send out فرستادن
consign فرستادن
to send off فرستادن
despatches فرستادن
dispatched فرستادن
despatched فرستادن
dispatches فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
despatching فرستادن
pack فرستادن
dispatch فرستادن
packs فرستادن
give off <idiom> فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
remittances فرستادن پول
forward فرستادن رساندن
delegating به نمایندگی فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
consignment امانت فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
missions بماموریت فرستادن
mission بماموریت فرستادن
consignments امانت فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
missend اشتباها فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
pulsing فرستادن موج
mails باپست فرستادن
mail باپست فرستادن
to send a message پیام فرستادن
to send down rain باران فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
return پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
returns پس فرستادن عودت
remittance فرستادن پول
transmissibility قابلیت فرستادن
send on جداگانه فرستادن
send up بزندان فرستادن
send-up بزندان فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
returning پس فرستادن عودت
issues نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
issued نشریه فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
fades کج فرستادن گوی گلف
fade کج فرستادن گوی گلف
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
re export دوباره بیرون فرستادن
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
to send for a person عقب کسی فرستادن
radios پیام رادیویی فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatches روانه کردن فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
delivers فرستادن توپ به هدف
dispatches عزیمت فرستادن پیام
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
dispatch روانه کردن فرستادن
refer فرستادن بازگشت دادن
referred فرستادن بازگشت دادن
refers فرستادن بازگشت دادن
despatched روانه کردن فرستادن
dispatches روانه کردن فرستادن
deliver فرستادن توپ به هدف
radioing پیام رادیویی فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
school بمدرسه فرستادن درس دادن
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remit وجه فرستادن ارسال وجه
remitted وجه فرستادن ارسال وجه
remitting وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com