Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (2 milliseconds)
English
Persian
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
Other Matches
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
to bring something
آوردن چیزی
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
implement
به اجرا در آوردن
carry out
به اجرا در آوردن
carry ineffect
به اجرا در آوردن
actualize
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
به اجرا در آوردن
put ineffect
به اجرا در آوردن
put inpractice
به اجرا در آوردن
put into effect
به اجرا در آوردن
to bring the water to the boil
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
به جوش آوردن
make something happen
به اجرا در آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
wring
به دست آوردن
achieve
به دست آوردن
vasbyt
تاب آوردن
compass
به دست آوردن
conciliate
به دست آوردن
find
به دست آوردن
woo
به دست آوردن
win
به دست آوردن
take
به دست آوردن
step
به دست آوردن
receive
به دست آوردن
realize
به دست آوردن
procure
به دست آوردن
obtain
به دست آوردن
get
به دست آوردن
gain
به دست آوردن
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
attenuation
بدست آوردن
play-acted
ادا در آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
To phrase.
به عبارت در آوردن
gained
بدست آوردن
gains
بدست آوردن
holdouts
دوام آوردن
acquire
بدست آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
To cite an example .
مثال آوردن
acquire
به دست آوردن
play-acts
ادا در آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
play-acting
ادا در آوردن
play-act
ادا در آوردن
gain
بدست آوردن
To take into account (consideration).
بحساب آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
holdout
دوام آوردن
to bring back memories
خاطره ها را به یاد آوردن
to give somebody an appetite
کسی را به اشتها آوردن
retakes
دوباره به دست آوردن
retaken
دوباره به دست آوردن
to take something into account
چیزی را در حساب آوردن
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
retake
دوباره به دست آوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
drive someone round the bend
<idiom>
جان کسی را به لب آوردن
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
To put someone on his mettle . To rouse someone .
کسی را سر غیرت آوردن
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
To process and treat something .
چیزی راعمل آوردن
To produce a witness.
دردادگاه شاهد آوردن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
To mimic someone.
ادای کسی را در آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
مست بازی در آوردن
to bring something
گیر آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
گیر آوردن چیزی
retaking
دوباره به دست آوردن
To stir the nation to action.
ملت را بحرکت در آوردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
to disgrace oneself
خفت آوردن بر خود
put one's finger on something
<idiom>
کاملابه خاطر آوردن
to serve something
غذا
[چیزی]
آوردن
to bring to the same plane
[height]
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
in luck
<idiom>
خوش شانسی آوردن
to run into debt
قرض بالا آوردن
play up to someone
<idiom>
با چاپلوسی سودبدست آوردن
luck out
<idiom>
خوش شانسی آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
push someone's buttons
<idiom>
کفر کسی را در آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را به میزان بالا آوردن
To hold an official inquiry.
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
To hit a wining streak.
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
to overexert
زیاد به خود فشار آوردن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
captures
عمل بدست آوردن داده
capture
عمل بدست آوردن داده
capturing
عمل بدست آوردن داده
parenting
پس انداختن و بار آوردن فرزند
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
To bring someone to his senses
کسی راسر عیل آوردن
sound an alarm
زنگ خطر را به صدا در آوردن
rack one's brains
<idiom>
به مغز خود فشار آوردن
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
play down
<idiom>
ارزش چیزی را پایین آوردن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
He felt sick,. he fell I'll.
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To draw someone out. To pump someone.
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To turn (apple)to someone.
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
to get somebody on the phone
<idiom>
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
to dig up
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to have breakfast brought to your room
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
lose out
<idiom>
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
To take something to pieces.
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
take something into account
<idiom>
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
To maki faces.
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
rack one's brains
<idiom>
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to make somebody's blood boil
<idiom>
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
to get a good return on an investment
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to tax someone
[something]
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
getting
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
gets
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
get
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
copper mordant
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
To move heaven and earth.
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
images
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
DEFRAG
در DOS-MS ابزار از حالت پراکندگی در آوردن در DOS-MS
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
document
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com