Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
supercool
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
Other Matches
freezing points
نقطه انجماد
solidifying point
نقطه انجماد
freezing point
نقطه انجماد
congealing point
نقطه انجماد
solidification point
نقطه انجماد
setting point
نقطه انجماد
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
normal freezing point
نقطه انجماد متعارفی
cryoscopy
تعیین نقطه انجماد
freezing point depression
نزول نقطه انجماد
peaks
به نقطه اوج رسیدن
peaking
به نقطه اوج رسیدن
get down to
<idiom>
رسیدن به نقطه شروع
peak
به نقطه اوج رسیدن
solidifying process
روند انجماد جریان انجماد
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
deep cold
سرمای ژرف
paradoxical cold
سرمای تناقضی
algor
سرمای نوبه
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
carry too far
بدرجه جدی رساندن
winter kill
در سرمای زمستان از بین رفتن
regenerative cooling
استفاده از سرمای مایع ورودی
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
peered
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peer
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peering
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
windchill
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
thermonuclear
وابسته بدرجه حرارت هسته اتمی
hyperbolize
بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
utilitarianism
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
freezing
انجماد
anti freezer
ضد انجماد
frigidity
انجماد
congealment
انجماد
solidification
انجماد
solidus
خط انجماد
glaciation
انجماد
concretive
مایه انجماد
solidification
انجماد استحکام
wage freeze
انجماد دستمزد
solidifying process
فرایند انجماد
price freezing
انجماد قیمت
cryoscope
انجماد نما
cryoscope
انجماد سنج
solidifying process
پروسه انجماد
crymetry
انجماد سنجی
solidifying process
مرحله انجماد
congelation
انجماد افسردگی
cryogenic frezing
انجماد با سرمازایی
regelation
انجماد مجدد
heat of solidification
گرمای انجماد
condensation trail
مسیر انجماد
crygenic region
ناحیه انجماد سنجی
cryoscopic
وابسته به انجماد سنجی
cryoscopic constant
ثابت انجماد سنجی
condensation trail
مجموعه وسایل انجماد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
lyophiled
بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
lyophil
بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
glaciology
علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
reached
رسیدن
befallen
در رسیدن
reached
رسیدن به
run up
رسیدن
reach
رسیدن
overtakes
رسیدن به
reaches
رسیدن به
land
رسیدن
reaches
رسیدن
catch up
رسیدن به
aim
رسیدن
attaint
رسیدن به
aimed
رسیدن
reaching
رسیدن
aims
رسیدن
reaching
رسیدن به
accru
رسیدن
overtaken
رسیدن به
peer
رسیدن
accedes
رسیدن
acceding
رسیدن
come
رسیدن
arriving
رسیدن
arrive
رسیدن
get at
رسیدن به
comes
رسیدن
arrives
رسیدن
arrived
رسیدن
acceded
رسیدن
accede
رسیدن
befell
در رسیدن
peered
رسیدن
reach
رسیدن به
peering
رسیدن
attain
رسیدن
attained
رسیدن
attaining
رسیدن
attains
رسیدن
befall
در رسیدن
befalling
در رسیدن
befalls
در رسیدن
light or lighted
رسیدن
to d. up with
رسیدن به
to come to hand
رسیدن
to see to
رسیدن
escalated
رسیدن
to come to a he
رسیدن
escalates
رسیدن
to come by
رسیدن
to catch up
رسیدن به
escalate
رسیدن
arr
رسیدن
expire
به سر رسیدن
approached
رسیدن
to get at
رسیدن به
get
رسیدن
approach
رسیدن
getting
رسیدن
to fetch up
رسیدن
maturate
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
approaches
رسیدن
overtake
رسیدن به
gets
رسیدن
escalating
رسیدن
arrival
رسیدن
vanishes
به صفر رسیدن
taper off
<idiom>
کم کم به آخر رسیدن
finish
به انتها رسیدن
finishes
به انتها رسیدن
to the wall
<idiom>
به آخر خط رسیدن
vanish
به صفر رسیدن
descends
به ارث رسیدن
vanished
به صفر رسیدن
descend
به ارث رسیدن
to the eye
<idiom>
به نظر رسیدن
vanishing
به صفر رسیدن
makes
رسیدن به ساخت
make
رسیدن به ساخت
to reach a place
بجایی رسیدن
consummates
بوصال رسیدن
consummated
بوصال رسیدن
consummate
بوصال رسیدن
to turn out
به پایان رسیدن
reach an agreement
به توافق رسیدن
consummating
بوصال رسیدن
strand
مسیر رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
to be approved
به تصویب رسیدن
to attain on's majority
بحدرشد رسیدن
forereach
فرا رسیدن
to be duly punished for
به کیفر ..... رسیدن
to be late
دیر رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com