Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 105 (6 milliseconds)
English	Persian
introversive	بدرون کشنده
introvertive	بدرون کشنده
Other Matches
inwards or inward	بدرون
in and in	رو بدرون
inpour	بدرون ریختن
aduncate	بدرون کج شدن
introversion	بدرون کشیدگی
incurved	بدرون کج شده
aduncous	بدرون کج شده
introversion	توجه بدرون
adduct	بدرون کشیدن
indrawn	جذب شده بدرون محتاط
entropion	برگشتگی پلک بدرون چشم
inrush	حمله بدرون ازدحام سوی درون
exoterical	خارجی جهری بدرون راه نیافته
to bow in or out	با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
inturn	بدرون یکجور رقص گذاردن پادرمیان رانهای حریف
delay line storage	یک دستگاه ذخیره که شامل یک خط تاخیری و وسیلهای برای درج مجدد اطلاعات بدرون خط تاخیری میباشد
mortal	کشنده
alluring	کشنده
mortals	کشنده
assassinator	کشنده
death ful	کشنده
deathy	کشنده
tractive	کشنده
tensor	کشنده
sorbent	کشنده
puller	کشنده
pestilent	کشنده
lethiferous	کشنده
inhalant	بو کشنده
tensioner	کشنده
drainer	اب کشنده
delineator	کشنده
enticing	کشنده
inviting	کشنده
murderer	کشنده
pernicious	کشنده
murderers	کشنده
plotter	کشنده
suicidal	کشنده
deadlier	کشنده
killers	کشنده
killer	کشنده
lethal	کشنده
attractive	کشنده
perishing	کشنده
trackers	کشنده
fatal	کشنده
tracker	کشنده
deadly	کشنده
prepossessing	کشنده
deadliest	کشنده
plotters	کشنده
murderous	کشنده
inhaul	به داخل کشنده
drum plotter	کشنده طبله
it is mortal to him	کشنده اوست
killer whales	وال کشنده
killer whale	وال کشنده
tractive effort	نیروی کشنده
pestilently	بطور کشنده
nonlethal	غیر کشنده
mortally	بطور کشنده
lethality	کشنده بودن
lancinating	تیر کشنده
herbicidal	کشنده گیاهان
hauling part	قسمت کشنده
drawers	کشنده برات یا چک
ovicidal	کشنده تخم
stertorous	خرناس کشنده
howling	زوزه کشنده
drawer	کشنده برات یا چک
killings	کشنده دلربا
killing	کشنده دلربا
howling	جیغ کشنده
fungicidal	کشنده قارچ
death blow	ضربت کشنده
dragman	میکشد کشنده
dead ground	اتصال به زمین کشنده
invitingly	بطور جالب یا کشنده
attractively	بطور کشنده یا جاذب
adducent	بداخل کشنده مقرب
ejector	پوکه کش بیرون کشنده
nitrogen mustard	گاز کشنده خردل
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
lethal	وابسته به مرگ کشنده
pesticides	کشنده حشره موذی
pesticide	کشنده حشره موذی
disinfestant	ماده کشنده حشرات
downhaul	طناب پایین کشنده
to cach one's death	دچار سرماخوردگی کشنده شدن
adductive	استشهادی بسوی محور کشنده
electron withdrawing substituent	گروه استخلافی الکترون کشنده
slaughterous	مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
raymond hook	قلاب بالا کشنده قایق
biocid	قاطع حیات کشنده حشرات
boat falls	طناب بالا کشنده قایق
rodenticide	دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
caricaturist	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturists	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .	رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
counter check	چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
lanciation	سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com