Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
obtainable
بدست اوردنی
procurable
بدست اوردنی
attainable
بدست اوردنی
acquirable
بدست اوردنی
get at able
بدست اوردنی
get table
بدست اوردنی
Other Matches
impotable
اوردنی
age hardenable
عمل اوردنی
sustainable
تاب اوردنی
on the map
بحساب اوردنی
soundable
بصدا در اوردنی
inflictable
وارد اوردنی
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
triturable
بصورت پودر در اوردنی ساییدنی
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
at the hand of
بدست
by
بدست
impetrate
بدست اوردن
to come to hand
بدست امدن
catch
بدست اوردن
procurement
بدست اوری
getting
بدست اوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
getting
بدست امده
offer
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
hand in hand
دست بدست
to go to the wright
بدست استادافتادن
get round
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
acquires
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
securer
بدست اورنده
procurer
بدست اورنده
pick up
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
obtainment
بدست اوری
catcher
بدست اورنده
acquirer
بدست اورنده
gained
بدست آوردن
gains
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
gained
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
gain
بدست اوردن
manual
وابسته بدست
gain
بدست آوردن
get
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
providers
بدست اورنده
gets
بدست امده
provider
بدست اورنده
get
بدست امده
gets
بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
municipalize
بدست شهرداری دادن
to bring something
بدست آوردن چیزی
quando acciderint
هر گاه بدست اید
recover
دوباره بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
self-government
حکومت بدست مردم
change hands
دست بدست رفتن
import
باپیروزی بدست امدن
recoups
دوباره بدست اوردن
pass on
دست بدست دادن
turnover
دست بدست شدن
retrieve
دوباره بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
insure
بیمه بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
to change hands
دست بدست رفتن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
to gain time
دست بدست کردن
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
finagle
باحیله بدست اوردن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
regains
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
regain
دوباره بدست اوردن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
to put
بدست امین دادن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
unhandy
مشکل بدست امده
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
to obtain something
بدست آوردن چیزی
step into
بسهولت بدست اوردن
encyclic
بدست چندنفر رونده
imported
باپیروزی بدست امدن
importing
باپیروزی بدست امدن
to get back
دوباره بدست اوردن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
having
بدست اوردن دارنده
have
بدست اوردن دارنده
get back
دوباره بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
impropriate
بدست عام دادن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
win
بدست اوردن تحصیل کردن
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
hardly earned money
پول سخت بدست امده
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
capture
عمل بدست آوردن داده
easy money
پولی که براحتی بدست اید
getting
بدست اوردن فراهم کردن
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
availability
آنچه به آسانی بدست آید
get
بدست اوردن فراهم کردن
encyclical
بدست چند نفر گشته
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
captures
عمل بدست آوردن داده
capturing
عمل بدست آوردن داده
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
bought
خریداری کردن بدست اوردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
encyclicals
بدست چند نفر گشته
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
fancy dog
سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
eider down
پرنرمی که ازمرغابی شمالی بدست میاید
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
gluten
سریشمی که ازشاخ واستخوان بدست میاید
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
world is one's oyster
<idiom>
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
nine's complement
که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
giveaway
دست بدست دادن عروس وداماد
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
feather in one's cap
<idiom>
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
eiderdowns
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
gerunds
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
detritus
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
eiderdown
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
gerund
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
effective
آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
biologic
بدست امده اززیست شناسی عملی
picamar
روغن تلخی که از قیر چوب بدست می اید
investigating
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
oligarchic
وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
racketeer
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeers
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
oligarchical
وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
investigates
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com