Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English
Persian
provider
بدست اورنده
providers
بدست اورنده
acquirer
بدست اورنده
catcher
بدست اورنده
procurer
بدست اورنده
securer
بدست اورنده
Search result with all words
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
Other Matches
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
bearer
اورنده
bearers
اورنده
collector
فراهم اورنده
collector
گرد اورنده
collectors
فراهم اورنده
collectors
گرد اورنده
colleotor
جمع اورنده
gatherer
گرد اورنده
compiler
گرد اورنده
aliquant
باقی اورنده
processor
عمل اورنده
presager
خبر اورنده
irritants
به خشم اورنده
grower
عمل اورنده
sustainer
تاب اورنده
growers
عمل اورنده
shaper
بشکل در اورنده
resuscitator
بهوش اورنده
irritant
به خشم اورنده
regenarate
از نو بوجود اورنده
irritant
بخشم اورنده ازارنده
curing compound
مایه عمل اورنده
wrangler
گرد اورنده احشام
irritants
بخشم اورنده ازارنده
producers
عمل اورنده سازنده باراورنده
producer
عمل اورنده سازنده باراورنده
self tightening
برنفس خویش فشاروارد اورنده
snoopy
بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
reviver
تجدید حیات کننده بهوش اورنده
hemostat
عامل بند اورنده جریان خون
cancelled cheque
چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
by
بدست
at the hand of
بدست
obtain
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
procurement
بدست اوری
catch
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
obtainable
بدست اوردنی
procurable
بدست اوردنی
come by
<idiom>
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
acquires
بدست اوردن
obtainment
بدست اوری
procuring
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
hand in hand
دست بدست
get table
بدست اوردنی
acquirable
بدست اوردنی
get round
بدست اوردن
get at able
بدست اوردنی
pick up
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
to go to the wright
بدست استادافتادن
attainable
بدست اوردنی
to come to hand
بدست امدن
come by
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
get
بدست امده
get
بدست اوردن
gains
بدست اوردن
gets
بدست امده
gain
بدست اوردن
gets
بدست اوردن
gained
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
gained
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
offer
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
offers
بدست اوردن
getting
بدست امده
recouping
دوباره بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
to put
بدست امین دادن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
encyclic
بدست چندنفر رونده
recoup
دوباره بدست اوردن
unhandy
مشکل بدست امده
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
insure
بیمه بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
quando acciderint
هر گاه بدست اید
acquirability
امکان بدست اوردن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
pass on
دست بدست دادن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
municipalize
بدست شهرداری دادن
impropriate
بدست عام دادن
change hands
دست بدست رفتن
to change hands
دست بدست رفتن
turnover
دست بدست شدن
finagle
باحیله بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن
import
باپیروزی بدست امدن
imported
باپیروزی بدست امدن
importing
باپیروزی بدست امدن
to get back
دوباره بدست اوردن
to gain time
دست بدست کردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
get back
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
recoups
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
self-government
حکومت بدست مردم
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
have
بدست اوردن دارنده
having
بدست اوردن دارنده
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
regains
دوباره بدست اوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
get
بدست اوردن فراهم کردن
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
availability
آنچه به آسانی بدست آید
easy money
پولی که براحتی بدست اید
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
encyclical
بدست چند نفر گشته
encyclicals
بدست چند نفر گشته
hardly earned money
پول سخت بدست امده
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
capture
عمل بدست آوردن داده
captures
عمل بدست آوردن داده
capturing
عمل بدست آوردن داده
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
bought
خریداری کردن بدست اوردن
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
fancy dog
سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
gluten
سریشمی که ازشاخ واستخوان بدست میاید
giveaway
دست بدست دادن عروس وداماد
feather in one's cap
<idiom>
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
nine's complement
که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
world is one's oyster
<idiom>
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com