English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English Persian
slue بدور محورثابتی گشتن
Other Matches
orb بدور چیزی گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
that اشاره بدور
circumambient گردنده بدور
rotational دوران گردش بدور
rotation دوران گردش بدور
vertigo دوار سر چرخش بدور
enwind بدور چیزی پیچیدن
coiled بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coil بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
Make a journey round the world. بدور دنیا سفر کردن
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
coils بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
swinge تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
paraboloid سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
saree ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
saris ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
sari ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
distaff التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist [S-spun] نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
burl [nep] گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Spanish knot گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
heliocentric دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
go about گشتن
to poke a bout ول گشتن
strangle ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
roaming گشتن
roamed گشتن
roam گشتن
seeks گشتن
seeking گشتن
to knock about ول گشتن
to go about گشتن
hang around ول گشتن
searchingly گشتن
searches گشتن
searched گشتن
search گشتن
seach گشتن
roams گشتن
swivels گشتن
swivelled گشتن
swivel گشتن
to fool about ول گشتن
seek گشتن
sloshes ول گشتن
puttering ول گشتن
slosh ول گشتن
putters ول گشتن
to muck a bout ول گشتن
puttered ول گشتن
sloshing ول گشتن
putter ول گشتن
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
puttered مهمل گشتن
idlest ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
idled ازاد گشتن
idle ازاد گشتن
to look for anything چیزی گشتن
to look for work پی کار گشتن
putter مهمل گشتن
troll گشتن سراییدن
grows شدن گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
circumvolve دور گشتن
orbit بدورمداری گشتن
orbits بدورمداری گشتن
ranksack خوب گشتن
grow شدن گشتن
putters مهمل گشتن
fossick خوب گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
puttering مهمل گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
orbited بدورمداری گشتن
trolls گشتن سراییدن
to rev up تند گشتن
trundled گشتن چرخیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
trundling گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
turns گشتن چرخیدن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to turn round دور گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
turn گشتن چرخیدن
to search for anything پی چیزی گشتن
trundl غلتیدن گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
prowled درپی شکار گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
goggling چپ نگاه کردن گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
prowls درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
prowl درپی شکار گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
roll غلت خوردن گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
go گشتن رواج داشتن
goes گشتن رواج داشتن
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
rummaged بهم زدن خوب گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
revving تند گشتن دور برداشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
rummages بهم زدن خوب گشتن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
rotate دور محور خود گشتن
rotated دور محور خود گشتن
rotates دور محور خود گشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
rummage بهم زدن خوب گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
symmetric knot گره ترکی [گره نامتقارن] [که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
ply yarn نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
false selvage شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com