English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
non delay بدون تاخیر
Search result with all words
summaries انجام شده بدون تاخیر
summary انجام شده بدون تاخیر
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
Other Matches
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
supersedure تاخیر
mora تاخیر
permutation تاخیر
dilatoriness تاخیر
dilation تاخیر
lead lag relation تاخیر
latency تاخیر
demurral تاخیر
retardation تاخیر
permutations تاخیر
lag تاخیر
delaying تاخیر
deferment تاخیر
subsequence تاخیر
cunctation تاخیر
delay تاخیر
stator تاخیر کن
lags تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
delay line خط تاخیر
delays تاخیر
lagged تاخیر
linger تاخیر کردن
lingers تاخیر کردن
lingered تاخیر کردن
lingering تاخیر کردن
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
hold off <idiom> تاخیر کردن
lag coefficient ضریب تاخیر
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
lag of phase تاخیر فاز
ignition lag تاخیر احتراق
lingerer تاخیر کننده
inductive retardation تاخیر القایی
stick الصاق تاخیر
tardiness تاخیر ورود
valve lag تاخیر سوپاپ
retarder تاخیر کننده
retardment درنگ تاخیر
rotational delay تاخیر چرخشی
tarried تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
tarrying تاخیر کردن
seek delay تاخیر پیگردی
slow down تاخیر کردن
postponing به تاخیر انداختن
hindrance سبب تاخیر
hindrances سبب تاخیر
delays به تاخیر انداختن
delaying به تاخیر انداختن
retardation coil پیچک تاخیر
put over تاخیر کردن
non delay ماسوره بی تاخیر
retards تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
dally تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
dallied تاخیر کردن
postponements تاخیر اندازی
postponement تاخیر اندازی
phase lag تاخیر فاز
postponer تاخیر انداز
propagation delay تاخیر پخش
propagation delay تاخیر انتشار
postpones به تاخیر انداختن
postponed به تاخیر انداختن
delay به تاخیر انداختن
time lag تاخیر زمانی
lags تاخیر زمانی
delay time زمان تاخیر
external delay تاخیر خارجی
postpone به تاخیر انداختن
lag angle زاویه تاخیر
angle of lag زاویه تاخیر
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
delayed به تاخیر افتاده
demurrage جریمه تاخیر
tardier دارای تاخیر
tardy دارای تاخیر
lags تاخیر کردن
lagged تاخیر زمانی
tardiest دارای تاخیر
ignition delay تاخیر اختراق
average latency تاخیر متوسط
delay circuit مدار تاخیر
time lags تاخیر زمانی
time lags زمان تاخیر
time lag زمان تاخیر
lag تاخیر کردن
lagged تاخیر کردن
lag تاخیر زمانی
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
delay equalizer برابر کننده تاخیر
delay en route تاخیر در حین راه
arming delay تاخیر در مسلح شدن
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
put off تاخیر کردن طفره رفتن
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
demur استثنا قائل شدن تاخیر
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
delayed opening سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
but بدون
ex- بدون
goalless بدون گل
not nearctic بدون
ex بدون
without بدون
indubitable بدون شک
acheilos بدون لب
doubtlessly بدون شک
acheilous بدون لب
and no mistake بدون شک
obtrusively بدون حق
i'll warrant بدون شک
undoubtedly بدون شک
sans بدون
undoubted بدون شک
unstressed بدون مد
bottomless بدون ته
to a certainty بدون شک
wanting بدون
anechoic بدون انعکاس
immediately بدون واسطه
shockless بدون ضربه
run on بدون وقفه
inoffensive بدون زنندگی
sans ceremonie بدون تشریفات
unequivocal بدون ابهام
sans recours بدون رجوع
scoreless بدون امتیاز
searchless بدون جستجو
unequivocally بدون ابهام
shadeless بدون سایه
indolently بدون درد
confidently بدون شبهه
unfurnished بدون اثاثیه
immethodical بدون اسلوب
dealated بدون بال
avirulent بدون شدت
awless بدون بیم
cordless بدون سیم
bareheaded بدون کلاه
undue بدون مداخله
by rote بدون فکر
bloodlessly بدون خونریزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com