Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
incommunicable
بدون رابطه
Other Matches
psychomancy
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
nexus
رابطه رابطه داخلی
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
relevancy
رابطه
contingence
رابطه
relation
رابطه
respect
رابطه
connexions
رابطه
correlation
رابطه
equations
رابطه
equation
رابطه
relationship
رابطه
relationships
رابطه
linkages
رابطه
linkage
رابطه
bond
رابطه
respects
رابطه
connection
رابطه
relevance
رابطه
monotonic relation
رابطه همسو
mutual relationship
رابطه متقابل
liaisons
رابطه نامشروع
negative relation
رابطه منفی
negative relation
رابطه معکوس
mil formula
رابطه میلیمی
relation learning
رابطه اموزی
preattunement
هم آهنگی
[رابطه ای]
de broglie relation
رابطه دوبروی
definitional equation
رابطه تعریفی
mil relation
رابطه میلیم
functional relationship
رابطه تابعی
interrelationships
رابطه متقابل
liaisons
بستگی رابطه
functional relation
رابطه تابعی
interrelation
رابطه متقابل
flow formula
رابطه جریان
lead lag relation
رابطه سبقت
linear relationship
رابطه خطی
fiduciary relationship
رابطه امانی
equivalence relation
رابطه هم ارزی
interrelationship
رابطه متقابل
mil relation
رابطه میلیمی
liaison
رابطه نامشروع
transitive
رابطه غیرمستقیم
trade-offs
رابطه جایگزینی
trade-off
رابطه جایگزینی
trade off
رابطه جایگزینی
arithmetic relation
رابطه حسابی
sonship
رابطه فرزندی
binary relation
رابطه دوتایی
privity of contract
رابطه متعاقدین
bode's relation
رابطه بود
ties
رابطه برابری
tie
رابطه برابری
relationship
رابطه
[ریاضی]
correlation
ضریب رابطه
liaison
بستگی رابطه
terms of trade
رابطه مبادله
lesbianism
رابطه جنسی زن با زن
symbiotic relation
رابطه همزیستی
transitive
رابطه مجازی
relations of production
رابطه تولید
cash nexus
رابطه نقدی
causal link
رابطه سببیت
corresponded
رابطه داشتن
corresponds
رابطه داشتن
liaise
رابطه داشتن
preattunement
وفق
[رابطه ای]
liaised
رابطه داشتن
positive relation
رابطه مستقیم
relation
رابطه نسبت
liaises
رابطه داشتن
liaising
رابطه داشتن
preattunement
هم کوکی
[رابطه ای]
causal relationship
رابطه علی
correspond
رابطه داشتن
positive relation
رابطه مثبت
commutation relation
رابطه جابجایی
contractual relationship
رابطه قراردادی
wealth saving relationship
رابطه ثروت و پس انداز
cohabits
رابطه جنسی داشتن
stress strain relation
رابطه تنش- کرنش
parent child relationship
رابطه پدر و پسر
input output relation
رابطه ورودی- خروجی
mass energy relation
رابطه جرم و انرژی
price system
نسبت و رابطه قیمتها با هم
intimacy
رابطه نامشروع جنسی
oral intercourse
رابطه جنسی دهانی
cause and effect relationship
رابطه علت و معلولی
cohering
رابطه خویشی داشتن
break away
قطع رابطه کردن
coheres
رابطه خویشی داشتن
disconnection
قطع نداشتن رابطه
denouncement
اعلان قطع رابطه
cohered
رابطه خویشی داشتن
to make a connection
رابطه ای برقرار کردن
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
cohere
رابطه خویشی داشتن
cohabit
رابطه جنسی داشتن
cohabited
رابطه جنسی داشتن
difference equation
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
cohabiting
رابطه جنسی داشتن
recurrence relation
[RR]
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
sexual intercourse
رابطه جنسی مجامعت
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
causal nexus
رابطه میان علت و معلول
average marginal relationship
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
thermoelectric
وابسته به رابطه برق وحرارت
to discontinue relations
[with somone]
رابطه قطع کردن
[با کسی]
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
to correspond with
رابطه
[نامه نگاری]
داشتن با
causality
رابطه بین علت ومعلول
fisher equation
این رابطه عبارت است از :
filiation
نسل رابطه پدر و فرزندی
habits
روش طرز رشد رابطه
habit
روش طرز رشد رابطه
divisibility relation
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
mil rule
قانون مربوط به رابطه میلیمی
to have connections
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
trade off between inflation and
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
intercommunication
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
to be together with somebody
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
neutral technology
تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
faulty connection
رابطه اشتباه
[الکترونیک مهندسی برق]
subcontrariety
رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
aerodynamic shape
شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
sugar daddy
مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
to pull strings
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
sugar daddies
مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
fornication
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
hypotaxis
رابطه ترکیبی یا صرف ونحوی کلمه اصلی بامشتقاتش
compatible
زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
phenology
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
geocoding
روش تهیه یک صفحه گرافیکی اطلاعات در رابطه با یک ناحیه جغرافیایی
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
pareto distribution
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
phillips curve
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
relative income hypothesis
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
coupling
نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
stormbound
قطع رابطه شده در اثر توفان توفان زده
immanentism
نظریه فسلفی که معتقد است رابطه میان خدا و فکر و روح و دنیا رابطهای ذاتی است
uberrima fides
صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
communication link
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
phillips curve
منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
primary key
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
doubtlessly
بدون شک
undoubtedly
بدون شک
and no mistake
بدون شک
not nearctic
بدون
ex
بدون
ex-
بدون
acheilous
بدون لب
sans
بدون
acheilos
بدون لب
obtrusively
بدون حق
but
بدون
without
بدون
unstressed
بدون مد
wanting
بدون
indubitable
بدون شک
undoubted
بدون شک
to a certainty
بدون شک
i'll warrant
بدون شک
goalless
بدون گل
bottomless
بدون ته
flawless
<adj.>
بدون مشکل
free from taxes
<adj.>
بدون مالیات
sound
<adj.>
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
taxless
<adj.>
بدون مالیات
non-assessable
<adj.>
بدون مالیات
non-taxable
<adj.>
بدون مالیات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com