Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
quickly
بدون مصرف زمان زیادی
Other Matches
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
put on one's thinking cap
<idiom>
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
p day
زمان تعادل مصرف
nonrecoverable item
اقلام مصرف شدنی و بدون داغی
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
automatics
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
automatic
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
brake specific fuel consumption
مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
inoperative time
زمان بدون کاری
quicker
سریع یا بدون اتلاف زمان
quick
سریع یا بدون اتلاف زمان
quickest
سریع یا بدون اتلاف زمان
free fall
زمان فرود ازاد بدون چتر
freeware
نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
heaviness
زیادی
frequentness
زیادی
infiniteness
زیادی
surplus
زیادی
immenseness
زیادی
extremeness
زیادی
overly
زیادی
abundance
زیادی
intensity
زیادی
excess
زیادی
surpluses
زیادی
profuseness
زیادی
supervacaneous
زیادی
extra-
زیادی
intenseness
زیادی
extra
زیادی
superfluity
زیادی
immoderacy
زیادی
enormousness
زیادی
wealth
زیادی
undue
زیادی
inordinacy
زیادی
profoundness
زیادی
immensity
زیادی
excessiveness
زیادی
profoundly
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
nimiety
زیادی
numerousness
زیادی
hugeness
زیادی
superfluous
زیادی
excrescential
زیادی
unduly
زیادی
greatly
به زیادی
excesses
زیادی
redundance
زیادی
greatness
زیادی
excrescent
زیادی
muchness
زیادی
extras
زیادی
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
increscent
زیادی توسعه
inordinateness
زیادی بی اندازگی
riffraff
زیادی توده
to a degree
تادرجه زیادی
distichiasis
مژگان زیادی
overweight
وزن زیادی
hyperacidity
زیادی اسید
exorbitance
زیادی افراط
outgrowth
گوشت زیادی
over production
محصول زیادی
overblance
زیادتی زیادی
gaudery
پیرایههای زیادی
extensiveness
کثرت زیادی
fuzz ball
گوشت زیادی
for long
مدت زیادی
interleaf
برگ زیادی
clogs
زیادی پرکردن
clogged
زیادی پرکردن
clog
زیادی پرکردن
largely
تا درجه زیادی
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
growth
گوشت زیادی تومور
kajillion
[slang]
تعداد بسیار زیادی
extras
موضوعی که زیادی است
exairesis
برش اندام زیادی
extra
موضوعی که زیادی است
extra-
موضوعی که زیادی است
intensity of gravity
شدت با زیادی جاذبه
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
You have given me too much.
زیاد ( زیادی ) به من دادی
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
quite a number of people
عده زیادی از مردم
make a killing
<idiom>
پول زیادی درآوردن
make a bundle
<idiom>
پول زیادی درآوردن
so
خیلی باین زیادی
it will not take long
مدت زیادی نمیخواهد
odd come short
زیادی باقی مانده
long a go
مدت زیادی پیش
long ago
مدت زیادی پیش
outgrwth
برامدگی گوشت زیادی
redun dantly
بطور زائدیا زیادی
it was a
مبلغ زیادی بود
over estimation
زیادی درنظر گرفتن
oversale
پیش فروش زیادی
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
excesses
مقدار زیادی از چیزی
to shoot one's mouth off
<idiom>
زیادی حرف زدن
excess
مقدار زیادی از چیزی
growths
گوشت زیادی تومور
many of them
عده زیادی از انها
splurge on something
<idiom>
پول زیادی خرج کردن
lose one's shirt
<idiom>
پول زیادی را از دست دادن
ring bone
استخوان زیادی در بخولق اسب
it takes much room
فضای زیادی را اشغال میکند
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
compacts
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
it makes a t. difference
تفاوت خیلی زیادی نمیکند
compacting
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
Suffering many privations .
محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
polypus
گوشت زیادی ساقه دار
surplus
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
compact
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
hyperacid
حاوی مقدار زیادی اسید
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
surpluses
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
compacted
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
to overdose a patient
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
To stint . To be cheese - paring .
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
polyposis
دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
You are sure a dead ringer for muy brother.
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
super numerary
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com