English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
inhospitably بدون مهمان نوازی
Other Matches
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
hospitality مهمان نوازی
hospitalization مهمان نوازی
inhospitality فقدان مهمان نوازی
hospitably از روی مهمان نوازی
solos تک نوازی
solo تک نوازی
gallantry زن نوازی
recital تک نوازی رسیتال
recitals تک نوازی رسیتال
foreplay پیش نوازی
coital foreplay پیش نوازی جماعی
guest مهمان
guests مهمان
visitator مهمان
guests مهمان کردن
treat مهمان کردن
rest house مهمان سرا
inhospitableness مهمان ننوازی
open house پذیرایی از مهمان
i was under his roof مهمان او بودم
hosteler مهمان دار
hospitable مهمان نواز
guest computer کامپیوتر مهمان
treated مهمان کردن
treats مهمان کردن
inhospitable مهمان ننواز
hosting مهمان دار
hosted مهمان دار
host مهمان دار
bidden guest مهمان خوانده
gatecrasher مهمان ناخوانده
gatecrashers مهمان ناخوانده
banquets مهمان کردن
banquet مهمان کردن
guest room اطاق مهمان
guest-room اطاق مهمان
guest-rooms اطاق مهمان
guest chamber اطاق مهمان
hosts مهمان دار
guest مهمان کردن
goest operating system سیستم عامل مهمان
keep an open house مهمان نواز بودن
visitor دیدن کننده مهمان
to keep an open house مهمان نواز بودن
visitor مهمان رسمی نظامی
visitors دیدن کننده مهمان
visiter دیدن کننده مهمان
visitors مهمان رسمی نظامی
We are expecting guests for dinner . برای شام مهمان داریم
wear out one's welcome <idiom> مهمان دو روزه عزیز است
invites مهمان کردن وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
invite مهمان کردن وعده دادن
open doored در خانه باز مهمان نواز
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
hospitable غریب نواز مهمان نوازانه
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
to eat salt with a person باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
homestay خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
and no mistake بدون شک
ex- بدون
not nearctic بدون
to a certainty بدون شک
undoubted بدون شک
unstressed بدون مد
sans بدون
i'll warrant بدون شک
bottomless بدون ته
ex بدون
goalless بدون گل
acheilos بدون لب
but بدون
without بدون
undoubtedly بدون شک
acheilous بدون لب
indubitable بدون شک
doubtlessly بدون شک
obtrusively بدون حق
wanting بدون
unfurnished بدون اثاثیه
immethodical بدون اسلوب
immusical بدون هماهنگی
confidently بدون شبهه
inapproachable بدون دسترسی
incognizant بدون شناسایی
incommunicable بدون رابطه
guilelessly بدون تزویر
bloodless بدون خونریزی
hands down بدون احتیاط
holdless بدون گیره
immediately بدون واسطه
toothless بدون دندانه
continuously بدون توقف
unresponsive بدون احتیاط
inviscid بدون لزوجت
indistinctively بدون فرق
indolently بدون درد
inelastic بدون کشش
bachelor بدون عیال
humblest بدون ارتفاع
endless بدون پایان
unattended بدون متصدی
intolerantly بدون بردباری
irreflexive بدون واکنش
irrespective of بدون ملاحظه
bloodlessly بدون خونریزی
bachelors بدون عیال
inaction بدون فعالیت
ingenuously بدون تزویر
humble بدون ارتفاع
involuntarily بدون اراده
notwithstanding بدون توجه
insecure بدون ایمنی
inofficial بدون اجازه
indubitable بدون تردید
inoperculate بدون دریچه
fruitlessly بدون نتیجه
ametabolic بدون دگردیسی
achromatic بدون ترخیم
achlamydeous بدون پوشش
cordless بدون سیم
dealated بدون بال
degas بدون گازکردن
deice بدون یخ کردن
diamensionless بدون اندازه
ametabolous بدون دگردیسی
achromic بدون ترخیم
by rote بدون فکر
acid free بدون اسید
air dry بدون رطوبت
anechoic بدون انعکاس
asymptomatic بدون علامت
avirulent بدون شدت
awless بدون بیم
bareheaded بدون کلاه
acranial بدون کاسهء سر
acold بدون احساسات
diamensionless بدون بعد
dimensionless بدون بعد
disconnectedly بدون ارتباط
free from backlash بدون لقی
free from slip بدون لغزش
free of tax بدون مالیات
free play بدون محدودیت
free trader بدون گمرک
expired بدون اعتبار
glabrous بدون کرک
prosaically بدون لطافت
flavorless بدون مزه
failure free بدون خرابی
exclusive of بدون در نظرگرفتن
acarpous بدون میوه
unselfish بدون خودخواهی
adrift بدون هدف
unalloyed بدون الیاژ
vainly بدون نتیجه
blankly بدون مقصودیامعنی
inoffensive بدون زنندگی
discontinuously بدون اتصال
undue بدون مداخله
excluding meals بدون غذا
Nothing down. بدون بیعانه.
faultless <adj.> بدون مشکل
impeccable <adj.> بدون مشکل
sound <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
immaculate <adj.> بدون مشکل
free from error <adj.> بدون مشکل
off hand بدون آمادگی
alcohol-free <adj.> بدون الکل
decaffeinated بدون کافئین
without milk بدون شیر
barrier-free بدون حائل
cordless <adj.> بدون سیم
smooth <adj.> بدون دشواری
trouble-free <adj.> بدون دردسر
problem-free <adj.> بدون دردسر
trouble-free <adj.> بدون زحمت
problem-free <adj.> بدون زحمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com